Translate

۱۳۹۲ آذر ۲۹, جمعه

#نظر امام در مورد شب يلدا #خاطره اي از هاشمي رفسنجاني

زمستان سال 66 بحرانهاي عميقي كشور را فرا گرفته بود. جنگ نفتكش ها سبب شده بود كه صادرات نفت به كمترين ميزان ممكن برسد بطوريكه ما مجبور بوديم نفت را با قيمت يك دلار بفروشيم و حتي در مواقعي تقريبا نفت را مجاني مي داديم.
جنگ حالت فرسايشي پيدا كرده بود و نمي توانستيم عمليات قابل ملاحظه اي انجام بدهيم.
از بازار خبر مي رسيد كه اجناس بي كيفيت با قيمت بالا مردم را ناراضي كرده است. هندوانه هاي يخچالي و سفيد و فاسد و انارهاي كپك زده كه از طرف برخي دوستان در بازار شب يلدا ريخته شده بود مردم را خيلي اذيت مي كرد.
با يك هندوانه قرمز 10 كيلويي و دو كيلو انار ساوه اصل، كه دوستان زحمت كشيده و از دبي برايم آورده بودند تصميم گرفتم براي كاهش فشارهاي روحي ناشي از مشكلات به خدمت امام برسم تا شب چله را با ايشان حال كنيم.
وارد بيت كه شدم همه خانواده امام حضور داشتند و با ديدن من، قيافه همه ترش شد. مهماني مختلط با لباسهاي باز نشان از يك جشن عالي داشت! با ورود من خانم ها مجبور شدند حجاب سر كنند.
وسط اتاق ايستادم و منتظر ماندم تا كسي براي استقبالم بيايد كه يك دفعه امام مثل اسپند روي آتش، جهيد و پشت يقه عبايم را گرفت و من را به سمت بيرون برد!
امام فرمود: مگر تو كار و زندگي نداري كه مدام آويزان من مي شوي؟!
عرض كردم مي خواستم شب يلدا با هم حال كنيم!
فرمود: خيلي بيجا كردي! مگر زن و بچه نداري كه شب يلدا تلپ مي شي خانه مردم!
عرض كردم عفت به همراه بچه ها، شب يلدا رفته اند مسافرت خارج و من هم تنها مانده ام!
امام فرمود: امشب نعيمه و زهرا و بقيه بچه ها مي خواهند هايده و مهستي گوش كنند و بزنن و برقصن! با وجود تو جشن ما خراب مي شود مخصوصا كه عادت داري خاطره نويسي و خاطره پردازي و خاطره سازي كني! فردا اينها را مي نويسي و آبرو برايم نمي گذاري!
بغض گلويم را فشرد و اشك در چشمانم حلقه زد! امام كه اين منظره را ديد كمي آرام شد!
عرض كردم امام، ما كه بجز شما كسي را نداريم شب چله با او حال كنيم؟!
امام در حالي كه هندوانه و انارها را از دستم مي گرفت با يك تيپا من را بيرون انداخت و فرمود: "چرا نداريم همين آقاي خامنه اي!"


۳ نظر:

  1. خیییییییییییییییلی نفهمی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    پاسخحذف
  2. تو خودت نفهمی که ۳۴ سال از ۷ سوراخت کردنت و به دیگران میگی‌ نفهم! راستی‌ دیشب دخترت رو دیدم که داشت میرفت دبی، پسرت هم که سر کوچه شیشه زده به داره به عموی تو جنگ مرده ش گور به گوری می‌فرسته،زنت عجالتا امشب مهمون ماست ، تو که بعد از ۲۴ ساعت سّگ دو زدن که حالی‌ نداری ! جانت فدای لبنان.

    پاسخحذف