Translate

۱۳۹۳ تیر ۷, شنبه

چه کسی "داعش" را در عراق به صحنه آورد؟

حکومت ایران از رویدادهای عراق سخت نگران است، زیرا به چشم می بیند که سرمایه گذاری 35 ساله در آن کشور به هدف برپایی یک حکومت خلیفه گری شیعه، و یا حداقل حکومتی که دست نشانده رژیم ایران باشد، به  باد می رود و موقعیت حکومت شیعه در منطقه سخت به خطر می افتد.
 ترکیه نیز در کنار ایران، با نگرانی شاهد آن است که کردهای شمال عراق با استفاده از وضعی که پیش آمده موقعیت خود را تحکیم می بخشند و امروز به دولت خودگردان اقلیم بسنده نمی کنند، بلکه علنا خواهان رسیدن به استقلال هستند.
اگر این استقلال به کردهای عراق داده شود، مهار کردن کردهای ایران و ترکیه و سوریه کار آسانی نخواهد بود. کردهای ایرانی در سال های نخست شعارشان این بود: «مردمسالاری برای ایران و خودگردانی برای کردستان». ولی امروز بسیاری از کردهای ایرانی هستند که خواهان جدایی و برپایی ائتلافی با کردهای عراق می باشند.
ترکیه نیز تا دیروز موجودیت کردها را به عنوان یک اقلیت قومی و فرهنگی انکار می کرد و به کارگیری واژه "کرد" در زبان ترکی ممنوع بود و آنان  را "کوه نشین" می خواندند.
حالا اگر کردستان عراق به عنوان یک موجودیت مستقل اعلام برپایی کند، آرزو و انتظار را در میان کردهای ایران، سوریه و ترکیه بسیار شدید خواهد کرد – که این خود ممکن است عاملی در راه بی ثباتی آینده باشد.
ولی نگرانی، تنها از جانب کردها نیست – بلکه بازمانده خاک عراق ممکن است به دو حکومت مستقل شیعه و سنی تقسیم گردد – که با توجه به نزاع خونین یک هزار و چهارصد ساله بین شیعیان و اهل تسنن، بعید می نماید که چنین دو حکومت متنازع (اگر برپا شوند)، بتوانند در کنار یکدیگر با صلح و صفا زندگی کنند.
خطر بی ثباتی و تجزیه عراق، برای دیگر کشورهای منطقه و حتی صلح جهانی نیز بسیار جدی است. بعید می نماید که  سه حکومت کرد، شیعه و سنی بتوانند در دراز مدت با هم کنار آیند.
یک نمونه ساده: درآمد صادرات نفت عراق، چگونه باید بین سه گروه تقسیم شود؟ آیا کردها همه درآمد نفت شمال را متعلق به خود خواهند دانست و شیعیان درآمد نفت جنوب را مطالبه خواهند کرد؟ پس اهل تسنن چه؟
بدخواهان اسراییل ادعا می کنند که این کشور خواهان تجزیه عراق و تقسیم آن به سه واحد کرد، شیعه و سنی است. اینان همان هایی هستند که حتی اگر در اوقیانوس آرام تسونامی رخ دهد و یک نیروگاه اتمی ژاپن آسیب ببیند، انگشت اتهام را به سوی اسراییل و صیونیسم دراز می کنند – که سخنانشان بی اساس و افتراآمیز و فتنه انگیز است.
اسراییل از دیرباز با کردها مناسبات دوستی و همکاری و همبستگی داشته است.
کردها از باستانی ترین مردمان این خطه جغرافیایی هستند – مانند یهودیان.
 کردها در طول هزاران سال تاریخ همیشه در اقلیت بوده و مورد آزار قرار گرفته است – مانند یهودیان.
ولی برپایی دولت مستقل کرد، اگر کانون دیگری از نزاع و تنش دراز مدت در خاورمیانه به وجود آورد، نه تنها اسراییل، بلکه همه کشورهای منطقه از آن آسیب خواهند دید.
انتشار خبری مبنی بر این که نخستین فروش نفت در ابعاد یک میلیون بشکه از جانب کردهای عراق، به اسرابیل بوده است، گرچه از جانب مقامات رسمی اورشلیم هنوز مورد تایید قرار نگرفته و خود کردها نیز آن را نادرست می خوانند، نشان این همبستگی و پیوند دیرین است.
در دهه های شصت میلادی، هنگامی که عراق به ناحق بر شط العرب مسلط  شد و حقوق تاریخی ایران را سخت انکار کرد، ایران برای زیر فشار قرار دادن دولت عراق، دست تقاضا به سوی اسراییل دراز کرد و اسراییلیان بودند که به کردستان عراق رفتند و به درخواست ایران، به آن ها آموزش نظامی دادند.
شاید همین شیوه بود که کمر رژیم عراق را شکست و توافقنامه الجزایر امضا شد که در آن عراق حقوق ایرانیان در شط  العرب را پذیرفت. همان توافق نامه ای که صدام حسین در سال 1980 میلادی آن را پاره کرد و به خاک ایران حمله برد و جنگ هشت ساله را به راه انداخت.
گفتیم که اگر عراق تجزیه شود به سود هیچکس نخواهد بود. زیرا قرار داشتن سه حکومت سنی – شیعه و کرد در کنار یکدیگر و نزاع بر سر امور اقتصادی و دینی و قومی و سیاسی، هرگز نخواهد گذاشت آرامش در منطقه برقرار باشد – و عراق، در کنار ایران از صادر کنندگان عمده نفت به جهان است که ممکن است در آن اخلال جدی به وجود آید.
اگر یک حکومت سنی مذهب از نوع افراطی آن و به رهبری "داعش" در بخشی از عراق برپا گردد، که علنا خود را "دولت اسلامی عراق و شام" می نامد و قصد تسلط  بر سوریه را نیز دارد و می خواهد یک خلیفه گری سنی مذهبی در منطقه به وجود آورد، اسراییل نیز در کنار ایران و برخی دیگر از کشورهای منطقه خود را در خطر احساس خواهد کرد.
ملت ایران باید ظاهراً از حکومت اسلامی سپاسگزار باشد که راه شکیبایی در پیش گرفته و از دخالت مستقیم در جنگ خانمان برانداز عراق خودداری می ورزد.
البته رژیم ایران در خفا و بی آن که اعتراف کند، دخالت های گسترده ای در عراق دارد و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس را می توان در عراق "میهمان سرخانه" نامید. ولی لشگر کشی ایران به عراق، که حکومت عاقلانه از دست زدن به آن خودداری ورزیده، می توانست فاجعه بار باشد.
حکومت ایران، در همان حال می کوشد از هر آب گل آلودی برای تامین منافع خویش یاری بگیرد و جنگ در عراق را نیز مانند همیشه وسیله ای برای توجیه خصومت خود نسبت به اسراییل و ایالات متحده قرار داده است.
سران رژیم ایران ادعا می کنند اسراییل، و آنچه که  "صیهونیسم" می خوانند، پشت سر "داعش" قرار دارد و آن را هدایت می کند. بعد برای خالی نبودن عریضه، نام انگلیس و آمریکا و استکبار و استعمار را نیز به این فهرست اضافه می کنند – و ادعا دارند که "داعش" اصلا مسلمان نیست، بلکه یک گروه تکفیری است.
رژیم ایران شرم دارد اعتراف کند که خودش و گروه های تعصب گرای دیگر، اسلام را وسیله ای برای آدم کشی و خونریزی و مرگ و ویرانی قرار داده اند – و زیر پرچم اسلام بیگناهان را به دار می آویزند و کودکان را تیرباران می کنند و دست یا پای به اصطلاح مجرمین را می برند و چشم افراد را با ادعای قصاص کور می کنند.
این واقعیتی است که حکومت اسلامی ایران شرم دارد به  آن اعتراف کند – و از این رو، طبق معمول به صیونیسم (جنبش ملی گرایی یهودیان) انگ می بندد و آن را مقصر جلوه می دهد.
آنان از این ادعا نباید شرم داشته باشند؟
آیا از دیدگاه آنان، اسلامیان و اعراب آنقدر ضعیف و فرمانبردار هستند که طوق بندگی اسراییل و صیونیسم را بر دوش انداخته اند؟
آیا آن آخوندها مردم ایران را تا این حد ساده اندیش می دانند که بگویند "داعش" مسلمان نیست، بلکه در لباس اسلام، عامل اجرای نیت های استکبار است؟
رژیم ایران همیشه این گونه استدلال کرده است.
آنان هر کس را که طرفدارشان نیست دشمن می خوانند و فورا او را به استکبار و صهیونیسم نسبت می دهند – برایشان بسیار ساده است چنین ادعا کنند – ولی بعید می نمایند که کسی این ادعا را بپذیرد و آن را باور کند.
آخوند محمد حسن ابوترابی فرد نه تنها اسلام گرایان افراطی را عامل دست اسراییل و آمریکا معرفی می کند، بلکه این ادعا را مطرح می سازد که استکبار "داعش" را به وجود آورده تا آن را در برابر اسلام اهل شیعه قرار دهد – که باعث زیان سنگین رژیم ایران خواهد شد.
اگر ادعای آن ها درست است و گروه "داعش" مسلمان نیستند و "صهیونیسم و استکبار" آنرا خلق کرده اند، پس جواد نوری المالکی، همان نخست وزیر دست نشانده رژیم ایران در عراق نیز "صهونیست" است و عامل "استکبار" است و تکفیری و مهدورالدم محسوب می شود.
زیرا اگر سیاست های سرکوبگرانه المالکی در پایمال سازی حقوق اقلیت های قومی و دینی و فرهنگی نبود، "داعش" هرگز نمی توانست از حمایت قبائل عراق و اهل تسنن در آن کشور و گروه های دیگر برخوردار گردد و به این چنین پیروزی های جنگی برسد.
بروند و از حکومت مردمسالار اسرائیل یاد بگیرند که گرچه اکثریت مردم کشور یهودی هستند، ولی اقلیت قومی عرب و اقلیت های مذهبی چون مسلمانان و مسیحیان و بهائیان و دیگران از آزادی کامل و تساوی حقوق تحسین برانگیز هستند – و از این رو حکومت اسرائیل قوی است و پایدار است و مردمان آن، عرب و اسرائیلی، یهودی و مسلمان و مسیحی از رفاه برخوردار هستند.
حکومت دینی ایران،  زیرپرچم حمایت از تشییع، حتی حقوق مسلمانان اهل تسنن را نیز پایمال می کند – و جواد نوری المالکی در عراق نیز حتی از این بدتر رفتار کرده و دولت خود را در انحصار شیعیان حامی خویش درآورده و حقوق دیگر گروه های دینی و قومی و فرهنگی را نادیده گرفت و حالا تاوان آن را می پردازد.
این است واقعیت رویدادها در عراق، و سران رژیم ایران در انگ بندی های و  انتساب رویدادها به صهیونیسم و استکبار و غیره، عامدانه دروغ می گویند که شاید بتوانند مردم فریبی کنند و عیب خویش را بپوشانند.

۱۳۹۳ خرداد ۲۴, شنبه

جنگ در عراق، فاجعه دیگری برای حکومت ایران

روح الله خمینی گمان می کرد که اگر شعار مرگ بر اسرائیل سر دهد و به تحریک فلسطینی ها و اعراب برای نبرد با اسرائیل بپردازد که موجب وحدت جهان اسلام خواهد شد و رهبری آن را  به دست خواهد گرفت.
با گذشت 35 سال و اندی از تسلطشان بر خاک پاک ایران، جنگ بین شیعه و سنی به اوجی رسیده که در طول 1400 سال گذشته سابقه نداشته و دنیای اسلام را با یک فاجعه دهشتناک روبرو ساخته است.
شاید بتوان گفت که خمینی انسانی باورمند و با ایمان بود، ولی بی تردید شناخت درستی از اوضاع جهانی و حتی کشورهای اسلامی و گرایش های دینی نداشت و اگر تصور می کرد که خواهد توانست جهان اسلام را به دور خود گرد آورد و رهبری آن را به دست گیرد، فردی ساده اندیش و خوش باور بود.
ولی ملت ایران در برابر این وضع بهای سنگینی پرداخت و هنوز هم می پردازد.  در کنار ایرانیان، دیگر ملت های خاورمیانه نیز هستند که همچنان قربانی می دهند و روز بروز مصیبت آنان بزرگ تر و خونین تر می شود.
خیزش در سوریه، بی تردید توسط  شهروندانی آغاز گردید که آزادی و مردمسالاری می خواستند و حدود چهل سال حکومت استبدادی خاندان حافظ  اسد و پسرش بشار کاسه صبر آنان را لبریز ساخته بود.
ولی عربستان سعودی و قطر که دلارهای نفتی آنان سر به فلک می زند، خیلی زود وارد صحنه شدند و با تامین هزینه گروه های افراط گرای اسلام اهل تسنن، پیکار در سوریه را به جنگ شیعه و سنی مبدل ساختند. این رقابت آنان با حکومت شیعه ایران و دولت تحت الحمایه علوی آن در دمشق اکنون گسترش خطرناکی یافته و به عراق سرایت کرده و آن کشور را در آستانه فروپاشی قرار داده است.
خمینی در کتاب "کشف الاسرار" که حدود سی سال پیش از به قدرت رسیدن نگاشت، علنا خواهان سرنگونی حکومت وهابی خاندان سعودی در عربستان شده بود. از دیدگاه خمینی، آل سعود دو گناه نابخشودنی داشتند. یکی آن که وهابی هستند و شیعه را مردود می دانند و آیین باورهای آن را تکفیری و باطل می خوانند و کلیدهای حرمین شرفین را در دست دارند – و دوم آن که با ایالات متحده در اوج جنگ سرد علیه اتحاد شوری همکاری تنگاتنگ دارند.
بلافاصله پس از برپایی حکومت دینی در ایران نیز، خمینی به تحریک اقلیت شیعه در عربستان پرداخت و کوشید آن ها را علیه دولت ریاض بشوراند و نبردهایی نیز به راه افتاد که بی تردید رژیم ایران در آن ها نقش داشت.
در تمام این 35 سال نیز عربستان سعودی همیشه از رژیم ایران دوری جسته و با رخنه یابی آن در امیرنشین ها و کشورهای عرب دیگر و از جمله بحرین مبارزه کرده است. آل سعود فراموش نخواهد کرد که خمینی می خواست آیین دینی حج را به یک نمایش سیاسی مبدل کند و از طریق آن به جنگ دنیای غرب برود و جهان اسلام را به دور خود گرد آورد – که سرش سخت به سنگ خورد – ولی بیش از پانصد نفر از زائران تحریک شده نیز کشته شدند.
در قانون اساسی رژیم ایران به  صراحت نوشته شده که رسالت حکومت تلاش برای صدور انقلاب دینی است. خمینی به حرف اکتفا نکرد و از همان ماه های نخستین در دست داشتن قدرت به تحریک شیعیان در عراق پرداخت که نتیجه آن جنگ هشت ساله و نیم میلیون نفر ایرانیان جان باخته و یک میلیون زخمی و معلول و بیش از دو میلیون نفر آواره و پناهنده بود.
تحریکات دینی خمینی، صدام حسین دیوانه را به خروش آورد و او را به حمله ایران کشاند. صدام یک ناسیونالیست دوآتشه بود که می خواست از سه گروه مردمانی در عراق که دارای ویژگی های فرهنگی و دینی و اجتماعی خویش هستند یک ملت واحد به وجود آورد: کردها در شمال عراق، شیعیان در جنوب و شرق  عراق و اهل تسنن در نواحی مرکزی  (که قدرت و مکنت را نیز در دست داشتند).
روزی که ارتش آمریکا نظام حکومتی صدام را برانداخت، تجزیه خاک آن کشور عملا آغاز شد و امروز که گروهی با نام داعش دو اسبه به سوی نواحی مرکزی عراق پیش می رود خطر فروپاشی بیش از هر زمان دیگر محسوس شده است.
حکومت ایران در برابر چشمان خود، با هراس بسیار می بیند که آنچه در ظرف سالیان دراز و صرف میلیاردها دلار پول رشته بود، اکنون یکی پس از دیگری پنبه می شود و در حالی که خمینی امید داشت که دست کم عراق با اکثریت 65 درصدی مسلمانان شیعه به حکومت اسلامی ایران بپیوندد، فروپاشی قدرت اهل تشییع آغاز شده است.
سخن از ورود افراد مسلح سپاه پاسداران حکومت ایران به خاک عراق و درگیری جنگی با گروه افراط گرای اسلامی "داعش" است که علنا می گوید می خواهد با اشغال عراق و سوریه، یک حکومت خلافت اسلامی دوران طلایی حضرت محمد، ولی نسخه سنی آن را برپا سازد که بی تردید دشمن خونی حکومت ایران خواهد بود.
حکومت اسلامی ایران که با فرستادن نیروهای مسلح به سوریه نیز توانست از سقوط  حکومت علوی بشار اسد (دست کم به طور موقت) جلوگیری کند، نیروهایی را به عراق فرستاده و می فرستد که ممکن است آن سرزمین را به ویتنام رژیم ایران مبدل سازد.
افراد گروه "داعش" تهدید کرده اند که اگر به کاظمین و سامرا و نجف و کربلا برسند، همه اماکن مقدس شیعه را ویران خواهند کرد. آیا حکومت اسلامی ایران که خود را یگانه نگهبان جهان اسلام معرفی می کند و در این روزها یاد امام زمان مهدی موعود را گرامی می دارد، در برابر چنین فاجعه دینی دست به  روی دست گذاشته و واکنشی نشان نخواهد داد؟
نوشته های ابومصعب الزرقاوی را به یاد داریم که در مقام رهبری دینی القاعده در عراق، شیعیان را بدترین دشمنان اسلام لقب داده بود. فتاوی شیخ یوسف القرضاوی را از یاد نبرده ایم که شیعیان را نجس می خواند و خواهان نابودی آنان است. این دو مربیان و پیشوایان "داعش" هستند که اگر در عراق مستقر گردند، پایه های حکومت بشار اسد در سوریه را نیز به شدت لرزان خواهند ساخت.
برخی سردمداران حکومت اسلامی ایران و سیاستمداران شیعه در عراق ادعا می کنند که پیشروی های داعش موقتی است و نیروهای شیعه به زودی به خود خواهند آمد و با پاتک آن ها را عقب خواهند راند. واحدهای جنگی سپاه پاسداران ایران در این زمینه تجربه بسیار دارند و بی تردید ماهرتر از سربازان ارتش عراق عمل خواهند کرد – ارتشی که عملا از هم فروپاشیده و در برابر نیروهای "داعش" مقاومت جدی نشان نداده است. ولی چگونه می توان ارزیابی کرد که این پیش بینی مقامات حکومت ایران و دولت شیعه بغداد درست باشد؟
در شمال، کردها هستند که موقعیت خود را تحکیم می کنند و در مرکز، اهل تسنن هستند که بخش اعظم سربازان ارتش عراق و واحدهای اطلاعاتی آن را تشکیل می دهند و از دولت شیعه نوری المالکی تنفر دارند.
روح الله خمینی، که آرزوی خام تسلط بر جهان اسلام را داشت، برای آن که جای پایی در عراق باز کند، هزینه ها مالی سنگینی را بر مردم ایران تحمیل کرد. او نهادی را با نام "مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق" برپا ساخت که ده هزار سرباز شیعه را تعلیم داد و پس از برافتادن صدام حسین این نیرو را به عراق فرستاد که به عنوان ستون پنجم رژیم ایران عمل کند. ولی همه این سرمایه گذاری ایرانی به باد رفت و "مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق" فرو ریخت.
خمینی گفته بود جنگ با عراق را آنقدر ادامه می دهد که صدام حسین فرو افتد – به همین خیال باطل بود که جنگ را به مدت هشت سال طولانی ساخت. ولی این ایالات متحده و ارتش قدرتمند آن بود که بالاخره آرزوی خمینی را برآورده کرد و صدام حلق آویز شد – همان آمریکایی که خمینی گفته بود «هیچ غلطی نمی تواند بکند!»
حالا هم رژیم ایران دوباره چشم امید به دست پرقدرت آمریکا دوخته که بیاید و عراق را از فروپاشی و دولت شیعه را از سرنگونی نجات دهد و نگذارد گروهی که خود "الدولة الاسلامیة العراق و الشامات" یا
به اختصار "داعش" می خواند و به عراق بسنده نمی کند و به سوریه نیز چشم طمع دوخته است، به آرژوی خود برسد.
نوعی اشتراک منافع تاکتیکی بین ایالات متحده و حکومت ایران به وجود آمده است.
رویدادهای عراق هم زمان با تنگنای سخت حکومت ایران در صحنه مذاکرات اتمی رخ می دهد. بی تردید اگر نیروهایی پیشروی "داعش" را مهار نکنند، حکومت ایران با مشکلات بسیار دشوارتری روبرو خواهد شد: ممکن است قدرت و نفوذ خود را در عراق از دست بدهد و رژیم مورد حمایتش در سوریه در برابر خطرهای جدی تری قرار گیرد و فشار کشورهای 5+1 در مذاکرات اتمی بر رژیم ایران افزایش یابد.
وعده داده بودند که به زودی بر جهان مسلط  خواهند شد و آقایی خواهند کرد – و امروز در سراشیب سقوط  و فروپاشی حکومت های همدست خویش قرار گرفته اند!  
اورشلیم : شنبه 24 خرداد ماه 1393 – 14 ژوئن 2014

۱۳۹۳ خرداد ۱۸, یکشنبه

هیچ حکومت ظالمی پایدار نبوده است

 روز مرگ خمینی را، با التهابی نه چندان سوزان برگزار کردند و این بار کوشیدند او را از درجه پیغمبری پایین آورند و در عین حال که به ستایش و تمجید از او ادامه دادند، ولی مجیز گویی هایشان به حرارت سال های پیش نبود.
 خمینی لقب "امام" را برای خود برگزیده بود، که گرچه در زبان عربی و در بین اهل تسنن به مفهوم کسی است که در برابر نمازگزاران نیایش آنان را هدایت می کند، ولی در باور شیعیان واژه "امام" تنها به دوازده تن فرزندان حضرت علی امیر المؤمنین و نوادگای و وابستگان آنان اطلاق می شود و پس از پیامبر اسلام، بالاترین مقام دینی در دین است که به امام غایب ختم شد و ظاهرا دیگر کسی حق نداشت خود را امام بخواند.
 خمینی تا روزی که زنده بود خود را پیشوای بلامنازع جهان تشییع و حکومت اسلامی ایران و رهبر این سرزمین می دانست و به کسی اجازه و امکان نمی داد که بالای حرف او حرفی بزند و آیات عظامی که می خواستند آزاد سنتی روحانیون ارشد را در آیین شیعه حفظ  کنند، یکی پس از دیگری از صحنه بیرون رانده شدند.
 برخی به شیوه های مشکوک هدف ترور قرار گرفتند و برخی نیز درگذشتند و آنانی  که زنده بودند تا روز مرگ در حبس خانگی به سر می بردند که مشهورترین آنان حسینعلی منتظری بود که گرچه خود را پایه گذار نظام ولایت فقیه می دانست، و در واقع او بود که راه را برای تسلط  خمینی بر ایران هموار ساخت، ولی بعدها به انتقاد از رهبر پرداخت و خلع لباس شد و تا آخر عمر در خانه خود زندانی بود و فرزندانش مورد آزار و تهدید قرار داشتند.
آنانی که قرار است فردا تاریخ معاصر ایران زمین را بنویسند، باید اعتراف کنند که روح الله خمینی فردی بسیار با هوش و زیرک بود و روانشناسی مردم ایران را بسیار خوب می دانست و بلد بود که چگونه در زیر باران بین قطرات آن به پیش رود بی آن که خیس شود:
 با زرنگی بسیار، خود را از هر رویداد منفی دور نگاه می داشت و گناهش را به گردن دیگران می انداخت. او برای ملت ایران یک دشمن خیالی ساخت تا آن را مانند چکشی بر سر مردم و مخالفان سیاسی خود بکوبد و صدایشان را خاموش کند. خمینی مبتکر واژه "شیطان بزرگ" در مورد ایالات متحده بود – و شیطان را باید رجم کرد و به خاک نشاند.
با همین فرهنگ ضد آمریکایی بود که خمینی می خواست مخالفان و منتقدین را از صحنه خارج کند و زبان مردم را ببندد و آزادی های اساسی را سلب کند.
ولی خمینی در عین زیرکی و زرنگی، فردی عامی و دور از شناخت واقعی جهان امروز بود.
شاید او شهر مذهبی مشهد و شهر قم و حتی کربلا و نجف را خوب می شناخت، ولی از واقعیات جهانی و روابط  بین المللی و امور دولت ها و ملت های دیگر اطلاعاتی نداشت – و این برای ملت ایران مصیبتی بزرگ به بار آورد که شوربختانه هنوز همچنان ادامه دارد.
خمینی می گفت که دین اسلام را نمی توان از امور سیاسی جدا کرد. از دیدگاه او حضرت محمد نه تنها رسول الله و یک رهبر دینی بود، بلکه حکومت اسلامی را نیز پایه گذاری کرد و حضرت علی امیرالمؤمنین این حکومت را کامل تر و تکمیل تر ساخت.
از آن جا که دوران پیامبری و حکومت حضرت رسول نسبتا کوتاه بود و در واقع سند و مدرکی از شیوه مدیریت آن زمان باقی نمانده، رژیم ایران به اخبار و احادیث روی آورد که اندیشمندان دینی اکثر آن ها را جعلی و بی اعتبار می دانند – و هر بار بنا بر نیازهای خود حدیث تازه ای عنوان کرد که درستی آن مورد تردید است.
خمینی یکی از بدترین انواع دیکتاتوری های جهان را زیر پوشش ولایت فقیه برقرار کرد و به این واژه دینی جنبه کاملا سیاهی داد و آن را به صورت نهادی درآورد که سرکرده آن از همه اختیارات برخوردار است، بی آن که کوچک ترین مسئوولیتی داشته باشد و بخواهد به مردم حساب پس بدهد.
بدین سان، حکومت ایران، زیر لوای دین، به صورت یک رژیم خودکامه درآمد که با گذشت بیش از سه دهه از به قدرت رسیدن آن، کوچک ترین اصلاحی در ارکان قدرت به عمل نیآمده است.
از نظر قدرت سرکوبگرانه، ولی فقیه هیچ فرقی با مستبدترین سلاطین جهان و قیصرها و ترازها ندارد – و این در حالی که اگر درگذشته این چنین مستبدانی مردم کشورها را رعیت خویش می دانستند و بر گرده آنان سوار بودند، چند صد سال است که در بسیاری از کشورها این سلاطین و حاکمان جای خود را به دولت های مردمسالار داده اند و اگر هم پادشاهانی هنوز در برخی از سرزمین ها باقی مانده اند، قدرت حکومت ندارند و در مدیریت کشور دخالت چندانی نمی کنند و بیشتر نماد وحدت ملی هستند و بس!
در رژیم ولایت فقیه، همانند هر حکومت خودکامه دیگر، بسیار بدیهی بود که قشری بر قدرت مسلط  می شود که هرگز به آسانی حاضر نخواهد شد امتیازات خود را از دست بدهد.
سال های حکومت دین بر دولت، قشری را به وجود آورده که همه مزایای کشور را در دست خود قبضه کرده و پول و قدرت را در انحصار خویش درآورده و طبیعی است که به آسانی از آن دست برنخواهد داشت.
گروهی آخوند جاه طلب بیشترین بخش از مناصب را در اختیار خویش گرفته اند و اگر هنوز هم مشاغلی وجود دارد که آخوندها بر آن ها مسلط  نشده اند به علت آن است که تخصصی است و نیاز به دانشی دارد که جماعت آخوند بی تردید از آن بی بهره است.
ولی آخوندها دست تنها نمی توانستند بر ملت ایران مسلط   شوند – و فقط  اسلحه آن ها استدلات دینی و موعظه و روضه خوانی باشد. آنان به یک قدرت نظامی نیاز داشتند که در برابر مردم بایستد و مخالفان را بی رحمانه سرکوب کند و دهان منتقدین را ببندد.
این دلیل واقعی پایه گذاری "سپاه پاسداران" بود که نام آن به صورت واضح و علنی پاسداری از حکومت  اسلامی و جلوگیری از سقوط  آن است و فرماندهان سپاه علنا و موکدا آن را تکرار می کنند و آشکارا به خود حق می دهند که در همه امور کشور از سیاست و اقتصاد تا ورزش و تولید موشک های جنگی دخالت کنند و بودجه های کلانی را در اختیار بگیرند و عملا مالک الرقاب کشور باشند و ولی فقیه را نیز زیر نفوذ خود بگیرند.
******************
گفتیم که روح الله خمینی دارای ذکاوت فطری و شناخت روانی ملت ایران بود -  ولی  در زمینه روابط  بین الملل و امکانات دیپلماتیک در صحنه جهانی اطلاعاتی بسیار سطحی داشت که موجب مصیبت مردم ایران شد.
خمینی مردی خیالباف بود که نمی دانست شرایط  امروز جهان و دنیای اسلام، با دوران حضرت رسول تفاوت های اساسی دارد. آرزویش برپایی یک حکومت اسلامی ناب محمدی بود. ولی توجه نداشت که پس از درگذشت پیامبر اسلام و گذشت دوران خلفای راشدون، در واقع حکومت فقها از جهان اسلام رخت بربست و هیچ یک از خلفای اسلامی بعد از راشدین، از خاندان بنی امیه تا بنی عباس و فاطمی های مصر، دارای صلاحیت دینی و آگاهی مذهبی و روحانی نبودند و فساد و عیاشی و رشوه خواری و زورگویی و ستمگری آنان با مستبدان و حکمای سرزمین های دیگر تفاوتی نداشت.
خمینی آرزوی اتحاد جهان اسلام را داشت -  آن هم به رهبری شیعیان که تنها ده درصد از کل مسلمانان جهان را تشکیل می دهند و دشمنی خونینی بین آنان و اهل تسنن از دوران نخستین اسلام به وجود آمده که هنوز هم ادامه دارد.
اگر خمینی فردی آگاه و دانش اندوخته بود، می دانست که پیش از او دیگرانی نیز بودند که اندیشه اتحاد جهان اسلام را داشتند، ولی ناکام ماندند و آرزویشان را به گور بردند.
جمال الدین افغانی تنها یک نمونه از افرادی بود که می خواستند مسلمانان را با هم متحد سازند.
خمینی تمامی امکانات مالی و انسانی و اقتصادی و اجتماعی ایران را برای پیشبرد این هدف خام به کار گرفت و ده ها و شاید صدها میلیارد دلار از پول مردم ایران را در این راه به باد داد، ولی نتیجه ای نگرفت.
نگاهی کوتاه بر آنچه که امروز در جهان اسلام می گذرد، نشان می دهد که نه تنها اتحادی بین مسلمانان دنیا به وجود نیآمده، بلکه تلاش های ناکام مانده حکومت ایران، دنیای اسلام رابا شکافی بسیار عمیق تر و دردناک تر روبرو ساخته است.
کشورهای عرب منطقه به طور علنی و آشکار در برابر رژیم ایران قرار گرفته و به مبارزه با آن ادامه می دهند و آنچه که در سال های اخیر در سوریه گذشت، در واقع نبرد بین اسلام اهل تشییع با مسلمانان سنی و وهابی ها و سلفی ها و تکفیری ها و غیره بود.
خمینی ادعا کرده بود که در دوران شاه فقید، تنها گورستان ها بود که آباد شده و خود کشور ایران ویران گردیده است. خمینی آشکارا و عامدانه دروغ می گفت –  زیرا پیش از آن که او قدرت را از مردم ایران برباید، این سرزمین به مسیر پیشرفت افتاده بود – و این در حالی که سال های حکومت اسلامی در ایران موجب ویرانی و عقب ماندگی و جهل و جنون شده است.
جانشینان خمینی بدانند که هیچ رژیمی نمی تواند ابدی و سرمدی باشد. ستمگرترین حاکمان نیز بالاخره نابود شدند و تخت قدرتشان فرو ریخت. نه پادشاهان یونان و قیصرهای رم باقی ماندند و نه از تزارهای روسیه و سلاطین عثمانی نشانی هست. اتحاد شوروی نیز با آن همه عظمت خیالی فرو ریخت و رژیم کنونی ایران نیز بالاخره در راه سقوط  و نابودی گام خواهد گذاشت.
آن چه  تاریخ ثبت و ضبط  خواهد کرد کارنامه دولت ها و حکومت هاست و آنانی که در راه خدمت گام برداشته و یا مرتکب خیانت و جنایت شده اند.
 این را، سران حکومت اسلامی ایران، به یاد داشته باشند.
 اورشلیم: شنبه 17 خرداد ماه 1393 – 7 ژوئن 2014