Translate

۱۳۹۱ دی ۱۷, یکشنبه

چرا شاه رفت؟!

روزی که رضا شاه کبیر ، ایران ویران را از سلسه قاجار تحویل گرفت، این کشور خرابه ای بود از ویرانه های بدبختی و فقر مردم مستاصل ایران که جغدهای شوم تحجر و استعمارو استبداد دینی در بی تفاوتی قاجاریه بر آن لانه کرده بودند!
هوش سرشار رضا شاه که آمیخته با وطن پرستی و عشق به مردم ایران بود ، با به کارگیری نیروهای کارآمد ایرانی و اعزام افراد مستعد به فرنگ جهت کسب تحصیل و فراگیری علوم و فرهنگ جدید در مدت بسیار کوتاه ؛ با کمترین هزینه که ناشی از صرفه جویی و ممانعت از حیف و میل دردرآمدهای عمومی بود ؛ توانست ایران مستعد را به سمت پیشرفت و آبادانی سوق دهد. متاسفانه مدیریت این ابر مرد تاریخ معاصر ، طولی نکشید. جنگ جهانی دوم نقطه پایانی بود بر اندیشه های او. کوتاهی زمان خدمت او علی رغم مشکلات و فقر فرهنگی داخلی و کارشکنی های شرق و غرب نتوانست مانعی بر سر راه اندیشه های مترقی او باشد.
انتقال قدرت به محمد رضا شاه پهلوی ، به دلیل جوانی او و همچنین کارشکنی های آخوندهای متحجر ، خالی از مشکل نبود! کودتای بیست و هشت مرداد و آزادیخواهی و دموکراسی طلبی همان گروهی که با پشتیبانی رضا شاه جهت کسب علم ، به فرنگ اعزام شده بودند و از فرهنگ و درک متفاوتی به نسبت فرهنگ عمومی جامعه برخوردار بودند نقطه آغازی بود بر واکنش های بعدی جامعه!
فرنگ رفته ها ، مردم ایران را با اروپا و دموکراسی آنرا با کشور ما قیاس کرده و حکومتی می خواستند مشابه آنچه که در غرب دیده بودند! حال آنکه قشر عظیمی از ایرانیان هنوز در تارهای تنیده  پیدا و پنهان آخوندها و اندیشه های متحجرانه آنها اسیر بودند!
شاه در این اندیشه بود که ابتدا فرهنگ و سطح سواد و درک جامعه را به حد مطلوب و هم تراز با اروپا و آمریکا برساند تا عموم مردم توانایی درک آزادی و دموکراسی را داشته باشند زیرا در غیر این صورت آخوندها مانع اجرای هر گونه دموکراسی واقعی می شدند و این تجربه ایی بود که شاه ایران با مرور تاریخی درخواست رضا شاه برای حکومت جمهوری در ایران و مخالفت ملایان با آن به درستی دریافته بود.
نمونه ایی از ترقی خواهی و دموکراسی طلبی شاه ایران ، انقلاب سفید شاه و ملت بود که در آن حتی حقوق اساسی زنان شامل ، حق رای ، تحصیل ، طلاق و حضانت از فرزندان و ... لحاظ گردیده بود و در نوع خود در سطح دنیا بی نظیر بود بطوریکه زنان درکشور سوئیس یک دهه بعد از این اصلاحات توانستند به حق رای دست یابند!
شاه ایران ما بین سه جریان عمده اسیر شده بود. اول جریان اقلیت ترقی خواه و دموکراسی طلب که به دلیل برخوردای از یک دید و فرهنگ بالاتر از سطح عمومی جامعه ، خواهان حکومتی دموکراتیک مشابه کشورهای غربی بودند.دوم اقلیت کمونیست که می خواستند ایران را به آغوش شوروی و اربابان کمونیست خود بیندازند و کمترین اهمیتی به استقلال و تمامیت ارضی ایران نمی داند! سوم اقلیت آخوندهای متحجر که کنترل فکری و عقیدتی اکثر جامعه را بر عهده داشتند و برای جلوگیری از رشد فرهنگ و توسعه کشور ؛ که منجر به از دست دادن جایگاه سنتی آنها در بین توده مردم می شد ؛ با هر گونه پیشرفت و توسعه و رشد فکری مردم مخالف بوده و مدام مردم را علیه شاه و اقدامات او تهییج می کردند!
شاه بارها و بارها در سخنرانی ها و مصاحبه هایی که با رسانه ها مختلف داشت اذعان کرده بود که شرایط فعلی کشور شرایط ایده آل مورد نظر او نیست و رسیدن به نقطه مطلوب نیازمند زمان و فراهم شدن بستر های مناسب است ، اما با این وجود همه می دیدند که کشور در مسیر پیشرفت و توسعه اقتصادی و افزایش درآمد سرانه بود.
متاسفانه زمانی که تمام گروههای مخالف شاه اعم از کمونیست و دموکراسی خواه ، خود را به زیر چتر آخوندهای متحجر و در راس آنها خمینی کشاندند تا توده مردم را به انقلابی مخرب علیه شاه و یا بهتر بگوییم علیه رشد و ترقی کشور تحریک کنند ، شاه به درستی دریافت که ادامه حکومت او نه تنها غیر ممکن است که او باید تمامی تلاش و تمرکز خود و امکانات و درآمد کشور را بجای توسعه و پیشرفت و آبادانی صرف خنثی کردن توطئه هایی کند  که اساسا مبنای آنها بر جهالت و نادانی توده مردم بنا شده است  ؛ و این کاری است که جمهوری اسلامی با توسل به آن توانسته است در سی و سه سال گذشته  حکومت خود را حفظ و تحکیم بخشد؛ در نتیجه شاه که عظمت ایران و ایرانی را مقدم بر منافع و سلطنت خود می دید ، با کمترین هزینه ممکن کشور را ترک و آنرا در اختیار کسانی گذاشت که مدعی بودند شاه عامل عقب ماندگی مردم و حکومت او دیکتاتوری مطلق است و آنها می توانند کشور را زیر پرچم خمینی به جایگاه شایسته برسانند!
آری او رفت تا همگان بدانند که مملکت تنها با شعار دموکراسی و حقوق بشر قابل اداره و پیشرفت نیست! سازندگی و ترقی هر کشور نیازمند اندیشه ایی است که ورای منافع شخصی و حزبی و گروهی عمل کند! کشور تنها زمانی ساخته می شود که حاکمان آن عاشقانه کشور و مردمش را بپرستند! کشور زمانی پیشرفت می کند که مردمانش شاد و امیدوار باشند! کشور زمانی به قله ترقی می رسد که هر انسانی خارج از هر گونه تفکر و اندیشه ایی در جایگاهی که مناسب اوست قرار داشته باشد!
او اینک آسوده آرمیده است و آنان که مردم و کشور را به آشوب و هرج و مرج کشاندند باید جوابگوی وضعیت فعلی باشند! آنانی که به هر طریق ممکن ، در پیروزی انقلابی مهیب که اساس آن بر مردم فریبی و جهل استوار بود سهیم بوده و هستند! انقلابی که حاصل آن تنها خونریزی و جنگ و قتل و کشتاری بود که مشابه آن در هزار واندی سال پیش به زور شمشیر به امپراتوری ایران تحمیل شد!
روحش شاد و یادش گرامی باد.

۱۳۹۱ دی ۱۴, پنجشنبه

گزارشی از وضعيت مسيحيان ايرانی در سال ۲۰۱۲


در بخشی از آخرين گزارش احمد شهيد، گزارشگر ويژه سازمان ملل در مورد وضعيت حقوق بشر، به بازداشت ۳۰۰ مسيحی در ايران از خرداد سال ۱۳۸۹ تا زمان انتشار گزارش، اشاره شده بود که ۴۱ نفر از آنها بدون اتهام از يک ماه تا يک سال در زندان به سر برده‌اند.

هر چند جمهوری اسلامی ايران گزارش سوم احمد شهيد، را مغرضانه خوانده و آنرا مردود شمرد، اما رويدادهای سال گذشته حاکی از تداوم فشارها بر نوکيشان و مسيحيان تبشيری است که با محدوديت‌های بيشتر و بی سابقه‌ای روبرو هستند.
کميته ماده ۱۸ وابسته به شورای کليساهای ايرانی همگام که هر ساله گزارشی از وضعيت آزار و اذيت مسيحيان ايرانی تهيه می‌کند، به موارد متعددی از نقض حقوق مسيحيان در سال ۲۰۱۲ اشاره می‌کند.

ادامه بازداشت و حبس غيرقانونی نوکيشان مسيحی به دلايل عقيدتی
در سال گذشته اين روند تداوم داشته و بيش از ۵۰ مسيحی بازداشت شده‌اند. با احتساب کسانی که بازداشت موقت داشته‌اند اين رقم به  حدود ۱۱۰ نفر ميرسد. در حال حاضر ۱۴ نفر از اين افراد همچنان در زندان به سر می‌برند. برخی از اين افراد کشيش، يا از رهبران کليسا و برخی ديگر نيز از اعضای عادی شرکت کننده در کليساهای رسمی يا خانگی هستند
در اين ميان نام کشيش يوسف ندرخانی نيز به چشم می‌خورد. کشيش ندرخانی در پی فشارهای بين‌المللی روز ۱۸ سپتامبر از زندان آزاد شده بود. اما مدتی پس از آزادی، و در روز کريسمس، برای بار دوم بازداشت شده و روانه زندان گرديد تا ۴۵ روز باقيمانده از دوران محکوميت سه ساله خود را نيز سپری کند. اتهام کشيش ندرخانی، اقدام عليه امنيت ملی اعلام شده بود. اما مسيحيان ايرانی اين اتهام و موارد مشابه را پوششی برای مجازات افرادی می‌دانند که در زمينه تبليغ انجيل فعال هستند.
دو رهبر ديگر مسيحی نیز، با نام‌های فرشيد فتحی و بهنام ايرانی هم در ليست زندانيان عقيدتی قرار دارند. اين دو رهبر مسيحی، از سال ۲۰۱۰ تا کنون زندانی بوده و احکام ۶ سال حبس خود را با اتهاماتی مشابه آقای ندرخانی سپری می‌کنند.
سعيد عابدينی، کشيش ايرانی تبار ساکن آمريکا، که در مهر ماه گذشته بازداشت شده بود، همچنان بدون تفهيم اتهام در زندان اوين نگهداری می‌شود. اين زندانی مسيحی تا سه هفته پيش از داشتن وکيل محروم بود. آقای سعيد عابدينی که به گفته همسرش نغمه، برای ديدار خانواده خود و تاسيس يک پرورشگاه به ايران رفته بود، در پی تهاجم نيروهای امنيتی به منزل پدر وی بازداشت شد و تا کنون زندانی است.
در روزهای پايانی سال ۲۰۱۲ حدود ۵۰ نفر از مسيحيان فارسی زبان ساکن تهران به مناسبت زادروز عيسای مسيح، و جشن کريسمس در خانه‌ای گرد هم آمده بودند. اين گردهمايی با حمله ماموران امنيتی لباس شخصی مواجه شد و طی آن تمامی حاضرين با فرم‌های مخصوصی در همان خانه مورد بازجويی قرار گرفتند و پس از اخذ تعهد کتبی آزاد شدند.
کشيش «وروير آوانسيان»، از کشيشان رسمی کليسای جماعت ربانی ايران است که به علت بيماری حاد کليوی سال‌هاست بازنشست شده و نيازمند ديالز هفتگی است. وی تنها فرد بازداشت شده در اين گردهمايی بود که به زندان اوين منتقل شد. نگرانی در مورد سلامت اين کشيش همچنان ادامه دارد.
با پايان سال ۲۰۱۲،‌شهر شيراز بالاترين تعداد زندانيان مسيحی را داراست. با گذشت نزديک به يک سال از دستگيری تعدادی از مسيحيان اين شهر، ۵ نفر از آنان همچنان بدون اتهامی مشخص، در زندان به سر می‌برند. نزديک به سه ماه پيش نيز تعداد ديگری از مسيحيان فارسی زبان اين شهر بازداشت و روانه زندان عادل‌آباد شيراز شدند.

محدوديت و محاصره کليساهای رسمی فارسی زبان
به گزارش «کميته ماده ۱۸» وابسته به شورای کليساهای همگام، بيشترين فشارها در سال گذشته متوجه کليساهای رسمی بوده است که جلسات عبادی خود را به زبان فارسی برگزار می‌کنند.
تعطيلی کليسايی در اهواز، در آستانه کريسمس سال گذشته و نيز کليسای ديگری در منطقه جنت آباد تهران از موارد گزارش شده در سال گذشته بوده‌اند. با توجه به اطلاعات دريافتی از«کميته ماده ۱۸» ، تعداد کليساهای تعطيل شده و املاکی را که با تهديد ماموران اطلاعات به نحوی از مالکيت کليسا خارج شده‌اند بيش از ميزان گزارش شده ميداند.
برخی ناظران مسيحی معتقدند کليساها در شرايط فعلی، حاضر به انتشار اخبار مربوط به اين موارد نيستند اما تعداد اين موارد به شکل نگران کننده‌ای رو به رشد است.
کليساهای فارسی‌زبان در اين دوره از برگزاری جلسات در روزهای تعطيل جمعه منع شده‌اند. معدود کليساهای فارسی‌زبانی که تا امسال، به دليل استقبال زياد مردم، در روزهای جمعه و يکشنبه جلسات پر تعدادی داشتند، از اين پس تنها اجازه برگزاری جلسه عبادی در روز يکشنبه را دارند.
جلسات ميان‌هفتگی تعليم کتاب‌مقدس به اجبار تعطيل شده و حتی کتاب‌فروشی داخل کليساها نيز به تعطيلی کشيده شد.  اين در حالی است که انجمن کتب‌مقدسه سال‌هاست به دستور مقامات امنيتی بسته شده و هزاران مسيحی فارسی‌زبان اجازه انتشار و پخش کتاب‌مقدس را ندارند.
شرکت کنندگان در کليساهای رسمی فارسی زبان مجبور به ارائه مشخصات کامل و شماره ملی خود شدند که امکان بيشتری به ماموران امنيتی برای کنترل شرکت کنندگان در اين جلسات بدهد. برجی معتقد است‌اين يک نوع سياست بازدارنده است تا از يک سو تعداد جلسات و از ديگر سو تعداد شرکت کنندگان را به حداقلی برسانند که قابل کنترل و يا حتی نفوذ باشند.
رهبران کليساها برای متابعت از محدوديت‌های غيرقانونی مقرر شده، تحت فشارهای شديد قرار گرفته و حتی گاهی با تهديد جانی خود و اعضای خانواده مواجه می‌شوند. از برخی از اين رهبران رسما خواسته شده کشور را ترک کنند و يا از خدمات کليسايی پرهيز کنند.

ادامه برخورد با کليساهای خانگی
گزارش‌ها همچنان حاکی از ادامه تلاش‌های مقامات امنيتی برای کشف و تعطيلی کليساهای خانگی است. در سال‌های اخير به دليل محدوديت‌های زيادی که بر کليساهای رسمی اعمال شده است، برخی نوکيشان و مسيحيان فارسی‌زبان برای پرستش و عبادت در گروه‌های کوچکتر به خانه‌ها پناه برده‌اند.
رشد اين کليساها به قدری چشمگير بوده که مقامات عالی‌رتبه جمهوری اسلامی در سال‌های اخير نسبت به خطرات آن برای نظام هشدار داده، و از گسترش آن به شهرهای کوچک و حتی روستاها اظهار نگرانی کرده‌اند.
آيت‌الله خامنه‌ای نيز در سخنرانی خود در حضور مردم قم، از «گسترش شبکه کليساهای خانگی» به عنوان يکی تهديدات جدی ياد کرد که نظام اسلامی ايران را تهديد می‌کند.
خبرگزاری‌های داخلی ايران در ۲۴ مهرماه گذشته از شناسايی و انهدام چهار شبکه کليساهای خانگی در شيراز و کوار، و دستگيری رهبران آن خبر دادند.

۱۳۹۱ دی ۱۳, چهارشنبه

اسلامگرايان ایران؛ پايان دوزخ و جهنم ناشايستگی



اصل و فرعی از اسلام نيست که اسلامگرايان شيعه در ايران برای بالا رفتن از نردبان قدرت و تحکيم آن و سپس اختصاصی کردن قدرت، ثروت و منزلت جامعه مورد استفاده (يا به بيان مخالفان آنها، مورد سوء استفاده) قرار نداده باشند به جز باور به روز جزا و رستاخيز.

اسلامگرايان شيعه در رقابت با مارکسيسم و فاشيسم- برای عقب نماندن از آنها- توحيد را به جامعه‌ی بی طبقه‌ی توحيدی، عدل الهی را به خواست خداوند برای عدالت اجتماعی، انتظار را به سازماندهی نيروهای ميليشا برای کسب قدرت و تاسيس حکومت برای زمينه سازی ظهور، امامت را به حکومت مطلقه‌ی ولايت فقيه (پيشوا)، امر به معروف و نهی از منکر را به دخالت نهادينه و گسترده و هر روزه‌ی حکومت در زندگی خصوصی شهروندان (تماميت خواهی اجتماعی)، و احکام شريعت را به نظام حقوقی اسلامی تعبير و تفسير کرده‌اند. اما دوزخ و رستاخيز کمتر مورد بهره برداری اسلامگرايان واقع شده است.

آنها در سخنرانی‌های روزانه و هشدارهای شان مخالفان را به روز جزا احاله نمی دهند؛ آنها را از آتش دوزخ نمی ترسانند؛ به دشمنان خود وعيد جهنمی با هفت يا هفتاد طبقه از گدازه‌های آتش نمی دهند؛ به هنگام اعدام افراد، خود را اعزام کننده‌ی گناهکاران به جهنم معرفی نمی کنند؛ و اصولا دوزخ و رستاخيز از دايره‌ی ادبيات سياسی/مذهبی اسلامگرايان بيرون است. چرا؟

به چهار دليل نيازی به اسلاميزه کردن دوزخ در چارچوب حکومت دينی ديده نشده است:

نشانه‌ی ضعف

اين مخالفان و مردمان زخم خورده و رنج ديده از حکومت‌اند که در برابر ظلم و فساد و جنايات حکومت، تنبيه مقامات را به روز جزا واگذار می کنند چون چاره ای ندارند. مادران سعيد زينالی، ستار بهشتی يا اميدرضا مير صيافی يا خواهران کشته‌های پس از انتخابات، علی خامنه‌ای و عناصر ماشين سرکوب وی را به عدل الهی در روز رستاخيز احاله می دهند چون به دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برای اجرای عدالت اميدی ندارند اما اگر حاکمان به همان ادبيات تمسک پيدا کنند نشانه‌ی ضعف آنها تلقی خواهد شد.

در فرهنگ عامه در ايران که حکومت‌های استبدادی و عدم استقلال دستگاه قضا نيز در آن دستکاری کرده‌اند، افراد وقتی ديگران را به عدالت الهی و جزا و پاداش اخروی احاله می دهند معنی آن اين است که دست شان از قدرت دنيوی کوتاه است. مقامات جمهوری اسلامی خود داغ و درفش و آتش و شکنجه و ديگر ابزار و آلات زجر دادن افراد را در اختيار دارند و نيازی نمی بينند به دوزخ و ناملايمات آن تمسک بجويند. آنها حتی در برابر دشمنان توهمی خارجی خود به اين ادبيات تمسک نمی جويند چون تصور می کنند اين به معنی ضعف آنها گرفته خواهد شد.

ترس ناخودآگاه از عقوبت

غربيان با خلاصی از قدرت قاهره‌ی دستگاه کليسا و نفی آتش زدن ساحران و مخالفان توسط آن و نيز رفتن به دنبال مديريت علمی و عقلانی جوامع، مفاهيمی مثل دوزخ و رستاخيز را از حوزه‌ی اداره و سياستگزاری و تصميم گيری عمومی اخراج کردند و آن را در حيطه‌ی دين و ادبيات و هنر به دليل کشش‌ها و تعليقاتش نگاه داشته‌اند. اما در ايران اين حکومت دينی است که به دليل ترس از عقوبت ناشی از قساوت‌ها و جنايت‌ها و فسادها آن را از حيطه‌ی عمومی به کناری نهاده‌ است.

مقامات جمهوری اسلامی به دليل تربيت در مدارس و مجالس مذهبی به خوبی آگاهند که اگر داوری به مرجعی غير از حکومت واگذار شود احدی از آنان بری از کيفرهای سخت باقی نمی ماند. آنها خود می دانند مرتکب بزرگترين گناهان يعنی دروغ و تقلب و آدمکشی و آدم فروشی يا حداقل سکوت در برابر اين گناهان شده‌اند و از مواهب ارتکاب به اين گناهان يا سکوت در برابر انها برخوردار. به همين دليل اصولا نمی خواهند پای داوری الهی را به ميان کشند.

دوزخ کاربرد ندارد

مقامات و ايدئولوگ‌های جمهوری اسلامی به دوزخ نه به عنوان "رنج حتمی در آينده"، نه به عنوان محرکی برای تغيير رفتار کودکان و نوجوانان، و نه به عنوان عاملی برای تسکين رنج ديدگان باورمند (با به دوزخ رفتن دشمنان مذهبی آنان) نياز دارند. آنان می دانند که جهنم ديگر به سختی برای جامعه‌ی ايران هشدار دهنده است. ترس از ماموران بسيج و لباس شخصی برای مردم ايران بسيار ملموس تر از ترس از خدا و روز جزاست. به همين دليل حکومت از چاقوی نقد استفاده می کند و نه از شمشير نسيه.

شهروندان ايرانی سال هاست که ديگر قصه‌هايی از دوزخ برای فرزندان خود نمی گويند، جايی که آتش به دهان افراد می ريزند، نجاست به حلق شان فرو می کنند، و ۷۰ لايه آتش جهنم بر روی هم انباشته شده‌اند؛ در لايه لايه‌ی طبقات زير زمين است؛ يا با سيخ و درفش به جان شان می افتند. آنها حتی شيطان افسانه‌ای را نيز فراموش کرده‌اند چون با نوع واقعی آن هر روز دمخورند. جالب اينجاست که رهبران و مبلغان دينی شيعه که اساس کارشان بر ترس است ديگر به دوزخ کاری ندارند چون حکومت ايده‌ال و مورد تاييد آنها دوزخ را بر روی زمين برای دينداران و غير دنيداران هر دو به تساوی به ارمغان آورده است.
 
در ايران ديگر سکوت در باب دوزخ به بی دينان و اپيکوريان اختصاص ندارد بلکه روحانيت حاکم و وفاداران به حکومت نيز يادی از باور خود به دوزخ نمی کنند. اسلامگرايان حاکم نمی توانند به دوزخ باور داشته باشند چون با اين باور کسب و کار روزمره شان که ارتزاق از اموال عمومی بدون رضايت آنهاست معطل می ماند. در برنامه‌های مذهبی رسانه‌های دولتی ۳۴ سال است که يادی از آيات و روايات مربوط به رستاخيز همانند آيات و روايات مربوط به دورغ گويی نمی شود.

دوزخ را در ايران نه تناقض‌های درونی‌اش (که در همه‌ی اديان وجود دارد) بلکه بهشت برساخته‌ی حکومت دينی که همانا دوزخ است به قعر دريای اعتقادات فرستاد. در اين دوزخ نمايندگان خدا دست دوزخيان را نمی گيرند تا آنها را همانند عيسای مسيح از دوزخ بيرون کشند (کاری که می گويند مسيح با آدم و حوا و موسی و نوح و ديگران کرد) بلکه آنها را بيشتر و بيشتر به درون آتش هل می دهند.

جهنم ناشايستگی

جهنم برای ايرانيان ديگر نه مکانی پر از آتش و رنج در آينده بلکه محقق شده در پيش چشمان آنهاست. جهنم  برای شهروندان ايرانی خيابان‌ها و جاده‌های ايران است که سالانه بيش از بيست هزار نفر در آنها کشته می شوند؛ جهنم فضای آلوده و پر از پارازيت شهرهاست که سالانه هزاران نفر از سم رها شده در آن می ميرند و هزاران کودک معلول و سقط شده به بار می آورد. جهنم جامعه‌ای است که جوانان آن فوج فوج به اعتياد و سيگار پناه می آورند و دود سالانه هزاران نفر را به کام خود می کشد و حکومت هيچ کاری برای اين خودکشی جمعی نمی کند.

جهنم جايی است که: هر روز يک مادر به هنگام وضع حمل، هر هفت دقيقه يک سيگاری و هر دو ساعت يک معتاد می ميرد؛ هر لحظه انسان‌ها را به دليلی متفاوت تحقير می کنند؛ و حتی نمی توان از آن گريخت چون در دست داشتن گذرنامه‌ی ايرانی يعنی عدم مجوز ورود به بسياری از کشورهای دنيا. در اين حال مردم را از دوزخ ترساندن تنها به يک لطيفه می ماند.

جامعه‌ی دينی؟

اتفاقا دينی و مذهبی بودن جامعه‌ی ايران را نه با آمار کارمندان دولتی که به نمازخانه‌ها يا ديگر مراسم مذهبی در اداره می روند (تا سر ماه از مدير روابط عمومی چند هزار تومانی پاداش بگيرند) يا متراژ چادرهای وارداتی (که در ادارات توزيع می شود)، يا شرکت در حج عمره و واجب با سوبسيدهای دولتی بلکه در ترس از دوزخ بايد اندازه گرفت.

وقتی دوزخ به طور کلی از ادبيات اسلامگرايان و نيز شهروندان حذف شده و جامعه و دولت احساس نيازی بدان نمی کنند چطور می توان جامعه را معتقد به باورهای بنيادين مذهبی تلقی کرد؟

۱۳۹۱ دی ۱۲, سه‌شنبه

سال نو مبارک


بخواهید تا به شما داده شود. بجویید تا بیابید. در بزنید تا به روی شما باز شود. زیرا هر که چیزی بخواهد ، بدست خواهد آورد و هر که بجوید ، خواهد یافت. کافی است در بزنید که در برویتان باز شود.
انجیل متی