Translate

۱۳۹۳ خرداد ۱۸, یکشنبه

هیچ حکومت ظالمی پایدار نبوده است

 روز مرگ خمینی را، با التهابی نه چندان سوزان برگزار کردند و این بار کوشیدند او را از درجه پیغمبری پایین آورند و در عین حال که به ستایش و تمجید از او ادامه دادند، ولی مجیز گویی هایشان به حرارت سال های پیش نبود.
 خمینی لقب "امام" را برای خود برگزیده بود، که گرچه در زبان عربی و در بین اهل تسنن به مفهوم کسی است که در برابر نمازگزاران نیایش آنان را هدایت می کند، ولی در باور شیعیان واژه "امام" تنها به دوازده تن فرزندان حضرت علی امیر المؤمنین و نوادگای و وابستگان آنان اطلاق می شود و پس از پیامبر اسلام، بالاترین مقام دینی در دین است که به امام غایب ختم شد و ظاهرا دیگر کسی حق نداشت خود را امام بخواند.
 خمینی تا روزی که زنده بود خود را پیشوای بلامنازع جهان تشییع و حکومت اسلامی ایران و رهبر این سرزمین می دانست و به کسی اجازه و امکان نمی داد که بالای حرف او حرفی بزند و آیات عظامی که می خواستند آزاد سنتی روحانیون ارشد را در آیین شیعه حفظ  کنند، یکی پس از دیگری از صحنه بیرون رانده شدند.
 برخی به شیوه های مشکوک هدف ترور قرار گرفتند و برخی نیز درگذشتند و آنانی  که زنده بودند تا روز مرگ در حبس خانگی به سر می بردند که مشهورترین آنان حسینعلی منتظری بود که گرچه خود را پایه گذار نظام ولایت فقیه می دانست، و در واقع او بود که راه را برای تسلط  خمینی بر ایران هموار ساخت، ولی بعدها به انتقاد از رهبر پرداخت و خلع لباس شد و تا آخر عمر در خانه خود زندانی بود و فرزندانش مورد آزار و تهدید قرار داشتند.
آنانی که قرار است فردا تاریخ معاصر ایران زمین را بنویسند، باید اعتراف کنند که روح الله خمینی فردی بسیار با هوش و زیرک بود و روانشناسی مردم ایران را بسیار خوب می دانست و بلد بود که چگونه در زیر باران بین قطرات آن به پیش رود بی آن که خیس شود:
 با زرنگی بسیار، خود را از هر رویداد منفی دور نگاه می داشت و گناهش را به گردن دیگران می انداخت. او برای ملت ایران یک دشمن خیالی ساخت تا آن را مانند چکشی بر سر مردم و مخالفان سیاسی خود بکوبد و صدایشان را خاموش کند. خمینی مبتکر واژه "شیطان بزرگ" در مورد ایالات متحده بود – و شیطان را باید رجم کرد و به خاک نشاند.
با همین فرهنگ ضد آمریکایی بود که خمینی می خواست مخالفان و منتقدین را از صحنه خارج کند و زبان مردم را ببندد و آزادی های اساسی را سلب کند.
ولی خمینی در عین زیرکی و زرنگی، فردی عامی و دور از شناخت واقعی جهان امروز بود.
شاید او شهر مذهبی مشهد و شهر قم و حتی کربلا و نجف را خوب می شناخت، ولی از واقعیات جهانی و روابط  بین المللی و امور دولت ها و ملت های دیگر اطلاعاتی نداشت – و این برای ملت ایران مصیبتی بزرگ به بار آورد که شوربختانه هنوز همچنان ادامه دارد.
خمینی می گفت که دین اسلام را نمی توان از امور سیاسی جدا کرد. از دیدگاه او حضرت محمد نه تنها رسول الله و یک رهبر دینی بود، بلکه حکومت اسلامی را نیز پایه گذاری کرد و حضرت علی امیرالمؤمنین این حکومت را کامل تر و تکمیل تر ساخت.
از آن جا که دوران پیامبری و حکومت حضرت رسول نسبتا کوتاه بود و در واقع سند و مدرکی از شیوه مدیریت آن زمان باقی نمانده، رژیم ایران به اخبار و احادیث روی آورد که اندیشمندان دینی اکثر آن ها را جعلی و بی اعتبار می دانند – و هر بار بنا بر نیازهای خود حدیث تازه ای عنوان کرد که درستی آن مورد تردید است.
خمینی یکی از بدترین انواع دیکتاتوری های جهان را زیر پوشش ولایت فقیه برقرار کرد و به این واژه دینی جنبه کاملا سیاهی داد و آن را به صورت نهادی درآورد که سرکرده آن از همه اختیارات برخوردار است، بی آن که کوچک ترین مسئوولیتی داشته باشد و بخواهد به مردم حساب پس بدهد.
بدین سان، حکومت ایران، زیر لوای دین، به صورت یک رژیم خودکامه درآمد که با گذشت بیش از سه دهه از به قدرت رسیدن آن، کوچک ترین اصلاحی در ارکان قدرت به عمل نیآمده است.
از نظر قدرت سرکوبگرانه، ولی فقیه هیچ فرقی با مستبدترین سلاطین جهان و قیصرها و ترازها ندارد – و این در حالی که اگر درگذشته این چنین مستبدانی مردم کشورها را رعیت خویش می دانستند و بر گرده آنان سوار بودند، چند صد سال است که در بسیاری از کشورها این سلاطین و حاکمان جای خود را به دولت های مردمسالار داده اند و اگر هم پادشاهانی هنوز در برخی از سرزمین ها باقی مانده اند، قدرت حکومت ندارند و در مدیریت کشور دخالت چندانی نمی کنند و بیشتر نماد وحدت ملی هستند و بس!
در رژیم ولایت فقیه، همانند هر حکومت خودکامه دیگر، بسیار بدیهی بود که قشری بر قدرت مسلط  می شود که هرگز به آسانی حاضر نخواهد شد امتیازات خود را از دست بدهد.
سال های حکومت دین بر دولت، قشری را به وجود آورده که همه مزایای کشور را در دست خود قبضه کرده و پول و قدرت را در انحصار خویش درآورده و طبیعی است که به آسانی از آن دست برنخواهد داشت.
گروهی آخوند جاه طلب بیشترین بخش از مناصب را در اختیار خویش گرفته اند و اگر هنوز هم مشاغلی وجود دارد که آخوندها بر آن ها مسلط  نشده اند به علت آن است که تخصصی است و نیاز به دانشی دارد که جماعت آخوند بی تردید از آن بی بهره است.
ولی آخوندها دست تنها نمی توانستند بر ملت ایران مسلط   شوند – و فقط  اسلحه آن ها استدلات دینی و موعظه و روضه خوانی باشد. آنان به یک قدرت نظامی نیاز داشتند که در برابر مردم بایستد و مخالفان را بی رحمانه سرکوب کند و دهان منتقدین را ببندد.
این دلیل واقعی پایه گذاری "سپاه پاسداران" بود که نام آن به صورت واضح و علنی پاسداری از حکومت  اسلامی و جلوگیری از سقوط  آن است و فرماندهان سپاه علنا و موکدا آن را تکرار می کنند و آشکارا به خود حق می دهند که در همه امور کشور از سیاست و اقتصاد تا ورزش و تولید موشک های جنگی دخالت کنند و بودجه های کلانی را در اختیار بگیرند و عملا مالک الرقاب کشور باشند و ولی فقیه را نیز زیر نفوذ خود بگیرند.
******************
گفتیم که روح الله خمینی دارای ذکاوت فطری و شناخت روانی ملت ایران بود -  ولی  در زمینه روابط  بین الملل و امکانات دیپلماتیک در صحنه جهانی اطلاعاتی بسیار سطحی داشت که موجب مصیبت مردم ایران شد.
خمینی مردی خیالباف بود که نمی دانست شرایط  امروز جهان و دنیای اسلام، با دوران حضرت رسول تفاوت های اساسی دارد. آرزویش برپایی یک حکومت اسلامی ناب محمدی بود. ولی توجه نداشت که پس از درگذشت پیامبر اسلام و گذشت دوران خلفای راشدون، در واقع حکومت فقها از جهان اسلام رخت بربست و هیچ یک از خلفای اسلامی بعد از راشدین، از خاندان بنی امیه تا بنی عباس و فاطمی های مصر، دارای صلاحیت دینی و آگاهی مذهبی و روحانی نبودند و فساد و عیاشی و رشوه خواری و زورگویی و ستمگری آنان با مستبدان و حکمای سرزمین های دیگر تفاوتی نداشت.
خمینی آرزوی اتحاد جهان اسلام را داشت -  آن هم به رهبری شیعیان که تنها ده درصد از کل مسلمانان جهان را تشکیل می دهند و دشمنی خونینی بین آنان و اهل تسنن از دوران نخستین اسلام به وجود آمده که هنوز هم ادامه دارد.
اگر خمینی فردی آگاه و دانش اندوخته بود، می دانست که پیش از او دیگرانی نیز بودند که اندیشه اتحاد جهان اسلام را داشتند، ولی ناکام ماندند و آرزویشان را به گور بردند.
جمال الدین افغانی تنها یک نمونه از افرادی بود که می خواستند مسلمانان را با هم متحد سازند.
خمینی تمامی امکانات مالی و انسانی و اقتصادی و اجتماعی ایران را برای پیشبرد این هدف خام به کار گرفت و ده ها و شاید صدها میلیارد دلار از پول مردم ایران را در این راه به باد داد، ولی نتیجه ای نگرفت.
نگاهی کوتاه بر آنچه که امروز در جهان اسلام می گذرد، نشان می دهد که نه تنها اتحادی بین مسلمانان دنیا به وجود نیآمده، بلکه تلاش های ناکام مانده حکومت ایران، دنیای اسلام رابا شکافی بسیار عمیق تر و دردناک تر روبرو ساخته است.
کشورهای عرب منطقه به طور علنی و آشکار در برابر رژیم ایران قرار گرفته و به مبارزه با آن ادامه می دهند و آنچه که در سال های اخیر در سوریه گذشت، در واقع نبرد بین اسلام اهل تشییع با مسلمانان سنی و وهابی ها و سلفی ها و تکفیری ها و غیره بود.
خمینی ادعا کرده بود که در دوران شاه فقید، تنها گورستان ها بود که آباد شده و خود کشور ایران ویران گردیده است. خمینی آشکارا و عامدانه دروغ می گفت –  زیرا پیش از آن که او قدرت را از مردم ایران برباید، این سرزمین به مسیر پیشرفت افتاده بود – و این در حالی که سال های حکومت اسلامی در ایران موجب ویرانی و عقب ماندگی و جهل و جنون شده است.
جانشینان خمینی بدانند که هیچ رژیمی نمی تواند ابدی و سرمدی باشد. ستمگرترین حاکمان نیز بالاخره نابود شدند و تخت قدرتشان فرو ریخت. نه پادشاهان یونان و قیصرهای رم باقی ماندند و نه از تزارهای روسیه و سلاطین عثمانی نشانی هست. اتحاد شوروی نیز با آن همه عظمت خیالی فرو ریخت و رژیم کنونی ایران نیز بالاخره در راه سقوط  و نابودی گام خواهد گذاشت.
آن چه  تاریخ ثبت و ضبط  خواهد کرد کارنامه دولت ها و حکومت هاست و آنانی که در راه خدمت گام برداشته و یا مرتکب خیانت و جنایت شده اند.
 این را، سران حکومت اسلامی ایران، به یاد داشته باشند.
 اورشلیم: شنبه 17 خرداد ماه 1393 – 7 ژوئن 2014

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر