تاریخ کشورمان را که نگاهی گذرا می اندازیم می بینیم که
کمتر شخصیت علمی و سیاسی و ادیبی به جایگاه واقعی و درخور تحسین دست یافته است.
اگر چه در بسیاری مسائل منفی دیگر هم ، کشور ما رکوردار
است اما این موضوع کاملا به یک فرهنگ در این مرز و بوم مبدل شده و هیچ واکنشی نیز
در مواجهه با به حاشیه رفتن نخبگان مملکت در بین مردم و دست اندکاران دیده نمی شود.
در دهه های اخیر حداقل راه فراری برای نخبگان ایجاد شده
که تلاش های خود را در سایر کشورها و جوامع ادامه دهند و توانایی های خود را در
معرض خریدارانی قرار دهند که خواهان کالاهایی ناب هستند و به درستی قیمت آنرا می
دانند.
در کشور ما که اینک معرکه گردانان اصلی آن مشتی مفسد و
بی اصل و نسب هستند ، تنها خائنین و نان به نرخ روزها مجال
پیشرفت و ترقی دارند و برای حفظ خود و ارتقاء جایگاههای پوسیده اجتماعی و سیاسی
خود ، فرهنگ نخبه کشی و سفله پروری را روز به روز گسترش می دهند.
از آنجا که سواد و آگاهی مردم ما نیز در حد بسیار پایینی
است ( منظور سواد و آگاهی سیاسی است (1) )
چنین فرهنگی به شدت و حدت پذیرفته می شود و مردمان نیز به جای تلاش برای یافتن
جایگاه واقعی خود ، عزم در پایین کشیدن دیگران از نردبان ترقی را جزم کرده اند
تا به این وسیله کشور را هر چه بیشتر در باتلاق خرافات و بدبختی و گمراهی گرفتار
کنند.
این است حال روز مملکت خادم کش و سفله پرور!
(1)
برتولت برشت بی سوادی را چنین تعریف
می کند:
بدترین نوع بیسوادی، بیسواد سیاسی است، بیسواد
سیاسی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت
نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو
میاندازد و می گوید که: “از سیاست بیزار است”.
چنین آدم سبک مغزی نمیفهمد که بیتوجهی به
سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی میسازد، قتــل و غــارت را
زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر