Translate

۱۳۹۴ تیر ۸, دوشنبه

مملکت خادم کش خائن پرور

تاریخ کشورمان را که نگاهی گذرا می اندازیم می بینیم که کمتر شخصیت علمی و سیاسی و ادیبی به جایگاه واقعی و درخور تحسین دست یافته است.
اگر چه در بسیاری مسائل منفی دیگر هم ، کشور ما رکوردار است اما این موضوع کاملا به یک فرهنگ در این مرز و بوم مبدل شده و هیچ واکنشی نیز در مواجهه با به حاشیه رفتن نخبگان مملکت در بین مردم و دست اندکاران دیده نمی شود.
در دهه های اخیر حداقل راه فراری برای نخبگان ایجاد شده که تلاش های خود را در سایر کشورها و جوامع ادامه دهند و توانایی های خود را در معرض خریدارانی قرار دهند که خواهان کالاهایی ناب هستند و به درستی قیمت آنرا می دانند.
در کشور ما که اینک معرکه گردانان اصلی آن مشتی مفسد و بی اصل و نسب هستند ، تنها خائنین و نان به نرخ روزها مجال پیشرفت و ترقی دارند و برای حفظ خود و ارتقاء جایگاههای پوسیده اجتماعی و سیاسی خود ، فرهنگ نخبه کشی و سفله پروری را روز به روز گسترش می دهند.
از آنجا که سواد و آگاهی مردم ما نیز در حد بسیار پایینی است ( منظور سواد و آگاهی سیاسی است (1) ) چنین فرهنگی به شدت و حدت پذیرفته می شود و مردمان نیز به جای تلاش برای یافتن جایگاه واقعی خود ، عزم در پایین کشیدن دیگران از نردبان ترقی را جزم کرده اند تا به این وسیله کشور را هر چه بیشتر در باتلاق خرافات و بدبختی و گمراهی گرفتار کنند.
این است حال روز مملکت خادم کش و سفله پرور!
(1)            برتولت برشت بی سوادی را چنین تعریف می کند:
بدترین نوع بیسوادی، بیسواد سیاسی است، بیسواد سیاسی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمی‌داند که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو می‌اندازد و می گوید که: “از سیاست بیزار است”.
چنین آدم سبک ‌مغزی نمی‌فهمد که بی‌توجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی می‌سازد، قتــل و غــارت را زیاد می‌کند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت می‌افزاید.

۱۳۹۴ خرداد ۲۲, جمعه

چرا دنيا تصميم گرفت با جمهوري اسلامي تعامل كند؟

سالها پيش كه احمدي ن‍ژاد بعنوان يك فرد گمنام توانست بر كرسي رياست جمهوري ايران تكيه بزند، دوستي به من گفت وظيفه احمدي نژاد اين است كه به مقامات جهان مخصوصا آمريكا نشان دهد كه جمهوري اسلامي گزينه هاي بدتري از هاشمي و خاتمي نيز دارد! گزينه هايي كه از هيچ منطق و روش عقلاني پيروي نمي كنند و مي توانند خطرات بالقوه اي براي منافع غربي ها در جهان ايجاد كنند!
شايد آن موقع اين موضوع را زياد جدي نگرفتم، اما امروز درستي اين نظريه كاملا براي من آشكار شده است. ميلياردها دلار درآمد نفتي در 8 سال رياست جمهوري احمدي ن‍ژاد صرف ايجاد استحكاماتي شد كه از با توسل به آنها امكان حمله به جمهوري اسلامي و هم پيمانان او غير ممكن گشت! نمونه اين استحكامات را در سوريه ديديم كه با وجود تبليغات وسيع غرب مبني بر حمله به سوريه اين اتفاق حادث نشد زيرا غرب متوجه شد كه ورود به سوريه شايد آسان باشد اما خروج از آن تقريبا غير ممكن خواهد بود!
غرب براي مقابله با جمهوري اسلامي تنها گزينه فشار اقتصادي را داشت كه از آن هم نتوانست به خوبي استفاده كند! هر چند تبليغات وسيعي صورت گرفت كه نشان دهد جمهوري اسلامي به واسطه اين تحريم ها فلج شده است اما در واقع اين مردم كوچه و بازار و قشر متوسط و پايين جامعه بودند كه در اثر اين تحريم ها فلج شده اند و خود تحريم ها سبب افزايش ثروت اقشار مرفه جامعه نيز شده است.
جمهوري اسلامي در تجربه هاي قبلي مثل شورش اسلامشهر، ماجراي كوي دانشگاه، اعتراضات انتخابات رياست جمهوري سال 88 و شورش هاي روي داده در مناطقي از استان اصفهان نشان داده است كه به خوبي توانايي سركوب اعتراضات مردمي را دارد و براي سركوب مردم هيچ گونه شك و شبهه اي در نحوه و وسعت انجام آن نخواهد داشت!
تنها تهديدات اسراييل عامل موثري در تصميم گيري هاي آمريكا و غرب بر عليه جمهوري اسلامي بوده و هست و خواهد بود. در صورتيكه غرب تضمين لازم در زمينه حفظ امنيت اسراييل را از جمهوري اسلامي دريافت كند، حل ساير اختلافات چندان مشكل به نظر نمي رسد!
براي غرب نه مردم ايران و نه نقض گسترده حقوق بشر از سوي حكومت اسلامي اهميت داشته و دارد! تنيده شدن تارهاي مختلف سياسي و اقتصادي از سوي جمهوري اسلامي در تار و پود ساير كشورها به گونه اي است كه امكان تغيير رژيم ايران از سوي كشورهاي خارجي تقريبا غير ممكن است.
تنها راه حل براي تغيير رژيم، مردم داخل كشور هستند كه متاسفانه رژيم اسلامي با تنيدن خرافات و رواج اوهام مذهبي در بين مردم و بويژه جوانان، امكان هر گونه تحرك و تفكري را از مردم سلب كرده است. تنها قشر اندكي از جامعه متوجه وضعيت اسفبار كنوني كشور هستند كه آنها نيز به دليل در اقليت بودن و نداشتن تريبون هاي مهم و قابل دسترس، امكان رساندن صداي خود به داخل جامعه را ندارد و مجبورند از بين سه گزينه، سكوت، زندان و يا ترك كشور يكي را انتخاب كنند.
تعامل امروز غرب با جمهوري اسلامي ادامه روندي است كه احمدي نژاد مامور اجراي آن بوده است و حسن روحاني نيز بر روي پلي قدم مي زند كه احمدي نژاد آنرا بنا كرده است.

سياست امروز جمهوري اسلامي دادن امتيازات بيشتر و عقب نشيني ظاهري از مواضع خود است اما در صورت احساس تهديد از جانب كشورهاي غربي به سرعت به مواضع پيشين خود باز خواهد گشت و اين نكته اي است كه غرب بخوبي از آن آگاه است و براي ممانعت از بروز چنين رخدادي تعامل و همكاري خود با جمهوري اسلامي را هر روز بيشتر و بيشتر خواهد كرد.

۱۳۹۴ فروردین ۱۷, دوشنبه

ما همه دیکتاتورهستیم!


ما همه دیکتاتوریم! فرقی هم نمی کند که سلطنت طلب باشیم یا کمونیست ، مجاهد خلق باشیم یا توده ایی ، طرفدار ولایت فقیه باشیم یا اصلاح طلب، چپی باشیم یا راستی، از هر گروه و دسته سیاسی یا اقلیت مذهبی و قومی که باشیم فرقی نمی کند ، همین که ایرانی باشیم کافی است! دیکتاتوری در خون ماست! در گفتار بسیار دموکرات هستیم و در عمل از هر دیکتاتوری دیکتاتور تر!
وقتی در قدرت نیستیم تمامی حاکمان را مستبد می دانیم و خواهان پایین کشیدن آنها هستیم! دلیل هم لازم نداریم ، همین که هر کس با افکار ما مخالف است انگیزه کافی برای ما ایجاد می کند تا با او مخالفت کنیم! اما بعد از آنکه خودمان به قدرت برسیم بدتر از همانهایی خواهیم شد که از آنها انتقاد می کردیم!
از نظر ما دیگران فقط برای این وجود دارند که تابع محض ما و افکار ما باشند زیرا افکار و اندیشه های ما ناب ترین افکار و اندیشه هاست! اگر کسی به ما بگوید بالای چشم ما ابروست ، او را باید با بدترین شکل ممکن بکوبیم و تنها برای آنها ارزش قایل هستیم که برای گفته ها و کرده های ما مهر تایید هستند!
آزادی و وطن پرستی شعاری است که پشت آن پناه گرفته ایم تا بر امواج احساسات دیگران سوار شویم و موج سواری کنیم! کدام گروه و دسته سیاسی را می شناسید که از لزوم آزادی و دموکراسی و وطن پرستی سخن نگوید؟! اما سوال اساسی اینجاست که اگر شعار همه گروههای سیاسی ، دموکراسی و آزادی و سربلندی ایران است ، چرا همه با پرداختن به اختلافات با سایر گروههای سیاسی و خائن و وطن فروش خواندن دیگران ، مهمترین مسئله را که همانا آزادی ایران و ایرانی است به فراموشی سپرده اند ؟! چرا امروز نمی توانیم حتی در یک فضای مجازی همدیگر را تحمل کنیم و به عقاید و افکار یکدیگر احترام بگذاریم؟! چرا نمی خواهیم انرژی و تمرکز خود را بر آزادی و سربلندی کشورمان بگذاریم و ابتدا آنرا از دست استبداد دینی نجات دهیم؟! چرا اول به این فکر نیستیم که باید ایرانی وجود داشته باشد تا بعد صاحب یک سیستم دموکراتیک شود؟! چرا در محاسبات خود رای و خواست مردم ایران را در نظر نداریم؟! کدام دسته و گروه سیاسی می تواند ادعا کند که از خواست و نیاز اکثریت مردم ایران آگاهی دارد و سیاست ها و اندیشه های خود را بر مبنای این نیاز بنیان گذاشته است؟! چرا بدون توجه به ملت و اکثریت جامعه ایرانی خود را نماینده ایرانیان می دانیم و برای آینده آنها در دفاتر کوچک و یا در اندیشه محدود خود برنامه ریزی می کنیم؟!
ما همه دیکتاتور هستیم و تا زمانی که افکار و اندیشه های خود را بهبود نبخشیم نباید امیدی به بهبود اوضاع کشورمان داشته باشیم زیرا اگر هم موفق به ساقط کردن جمهوری اسلامی شویم ، با چنین افکار و رفتارهایی گرفتار شکل دیگری از دیکتاتوری خواهیم شد!
من نمی خواهم شعار بدهم! از خودم و از همین امروز شروع می کنم و نقطه پایانی بر تحمیل عقایدم بر دیگران می گذارم. از نظر من اولویت با آزادی ایران است و رژیم آینده ایران را مردم و در پای صندوق های رای تعیین خواهند کرد. از نظر من تمامی افراد و گروههای سیاسی و مذهبی و قومی دارای حق مساوی بوده و قابل احترام هستند. از امروز هر مقاله ، نوشته و نظری هر چند مخالف با عقاید و افکار من باشد ؛ اما در آن مصالح کشور و مردم من دیده شده باشد ؛ قابل احترام و قابل دفاع از جانب من خواهد بود.
از امروز تمامی تلاشم در جهت اتحاد با دیگران و حتی مخالفان فکری و عقیدتی خودم خواهد بود و بجای صرف انرژی برای تقابل با دیگران و به کرسی نشاندن نظریاتم ، تمرکزم بر دشمنی با دیکتاتوری و استبداد دینی موجود در ایران خواهد بود تا با همدلی و یکپارچگی ، آرزوی هموطنانم برای آزادی را سرعت بیشتری ببخشم. انتخاب حکومت و رژیم آینده را به مردم ایران می سپارم و تنها عقایدم را منتشر می کنم و آنرا به دیگران تحمیل نمی کنم. مخالفان من ، مخالفان افکار من هستند نه دشمنانم. دشمن من آنهایی هستند که کشورم را اشغال و آنرا نابود کرده اند.

۱۳۹۳ دی ۳۰, سه‌شنبه

چرا امام در هواپيما گفت هيچ احساسي ندارد؟! خاطره اي از هاشمي رفسنجاني


اگر چه 35 سال از سالروز ورود امام به كشور مي گذرد اما رازي از آن ورود تاريخي در دلم مانده است كه خواستم نسل آينده را نسبت به آن آگاه كنم تا بد انديشان و دشمنان نتوانند چهره تاريخي امام را مخدوش كنند.
غوغا و هياهوي غريبي در نزد مردم بود. هر چند كه دولت بختيار اجازه ورود امام به كشور را داده بود اما همه ما نگران سلامتي امام بوديم و نمي توانستيم باور كنيم كه ساواك در مقابل ورود امام ساكت بنشيند!
دوازدهم بهمن مردم خيابانهاي منتهي به فرودگاه را پر كرده بودند و همه براي ديدن امام لحظه شماري مي كردند! مردم تصويري خاصي از امام در ذهن خود داشتند و هر كسي ايشان را به شكلي مي ديد. همه متفق القول بودند كه ايشان شخص بزرگ و نيرومندي است و چهره اي مثل "سوپرمن" يا "مرد نامرئي" و يا "مرد شش ميليون دلاري" در ذهن مردم از امام وجود داشت!!
بگذريم كه اگر انصافا آمريكا و انگليس "ترميناتور" را هم براي نابودي ايران مي فرستادند به قدر امام نمي توانست موفق باشد!!
بعد از ورود امام و سخنراني ايشان در بهشت زهرا؛ كه بيشتر هذيان گويي بود تا سخنراني؛ پخش جهت دار پاسخ ايشان به سوال خبرنگاري كه پرسيد:"چه احساسي داريد كه بعد از سالها به ايران بر مي گرديد" و امام فرمود:"هيچ!!" نگراني من زياد شد كه مبادا اين پاسخ امام سبب دلسردي مردم و علاقمندان ايشان شود!
با احتياط از صادق قطب زاده سوال كردم، شما كه در هواپيما بوديد چه اتفاقي افتاد كه امام اين پاسخ را داد؟!
قطب زاده گفت پاسخ امام براي ما هم عجيب بود! امام هم زمان با پرواز از فرانسه حس غريبي در هواپيما داشت و مدام با حاج احمدآقا نجوا مي كرد و انگار چيزي او را آزار مي داد!‌ از حاج احمدآقا سبب را جويا شديم كه گفت: "امام همانند تمامي مردان بزرگ خصلت هاي عجيب دارد و يكي از خصلت هاي بارز ايشان آن است كه مدتها دستشويي بزرگ نمي كنند اما اگر بكنند ديگر كرده اند به گونه اي كه آن محل ديگر بلااستفاده مي شود و بايد تخريب شود! الان هم امام بعد از مدتها دستشويي دارند اما من نمي گذارم كه در هواپيما اين كار را بكند چون خطر سقوط هست و به ايشان عرض كرده ام ديگر چيزي نمانده تا به  ايران برسيم، خود را كنترل كنيد به محض اينكه رسيديم مي توانيد رفع حاجت كنيد! به همين سبب است كه ايشان عنق هستند و حوصله جواب به سوال خبرنگار را ندارند!"
متاسفانه بعد از نشستن هواپيما به دليل هجوم خبرنگاران و مردم، امام باز فرصت لازم را پيدا نكردند تا خود را خلاص كنند و در بهشت زهرا به سبب همين فشار آن حرفهاي ناپخته را زدند كه قرار است همه چيز مفت شود و مردم به شوق زندگي تحت ليسانس فراخ بازي در كمتر از ده روز ر‍ژيم را ساقط كردند!
امام بالاخره پس از 15 سال توانست دوباره در ايران كار بزرگ كند اما هيچ كدام از صحبت هاي خود در فرانسه و بهشت زهرا را به ياد نداشت و به قول حاج احمد آقا ايشان هر جا كه كار بزرگ بكنند ديگر آن محل قابل استفاده و بازسازي نيست و اين هم سرنوشتي بود كه گريبان ايران و ملت را گرفت.
مشابه اين خصلت امام را من در هيچ كس ديگر نديدم مگر"همين آقاي خامنه اي"

نظر امام در مورد رفتن شاه، خاطره ای از اکبر هاشمی رفسنجانی

 سال 58 هنوز التهاب انقلاب در بین مردم وجود داشت و نیروهای انقلابی در حال تشکیل نهادهایی بودند که آینده انقلاب را تضمین کنند.
پس از اعدامهای وسیع عوامل رژیم سابق، حالا نوبت به دستگیری و اعدام طرفداران چپ و نیروهای مجاهدین خلق رسیده بود. نهال انقلاب در حال رشد بود و با خون مخالفین آبیاری می شد تا هر چه سریعتر ریشه های عمیق آن در بطن جامعه شکل بگیرد.
26 دی ماه یک کیلو شیرینی دانمارکی خریدم و رفتم خدمت امام تا با هم سالگرد خروج شاه را جشن بگیریم.
وارد اتاق که شدم امام نشسته بود و جورابهایش را وصله می کرد! اشک در چشمانم حلقه زد که چطور رهبر بزرگترین انقلاب جهان! و برجسته ترین قدرت سیاسی یک کشور می تواند این چنین فروتنانه و متواضعانه زندگی کند!
امام من را که دید جا خورد! فرمود: "اکبروُ چی شده که اومدی اینجا؟!  حواست بود که جامون رو لو ندی! ساواکی ها ردّت رو نزده باشن!!"
عرض کردم امام این چه فرمایشی است که می کنید؟!! دیگه نه ساواکی وجود داره نه شاهی و نه ایرانی!! همه چیز عوض شده و همه چیز مال خودمونه! امروز هم شیرینی گرفتم که با هم حال کنیم!
امام کمی با شک و تردید نگاه کرد و فرمود: " اکبروُ جان مادرت راست می گی؟ نکنه تو رو ساواک فرستاده؟!"
عرض کردم به سوراخ جورابت قسم که راست می گم!
در حال گفتگو بودیم که مرحوم حاج احمد آقا در حالیکه ران یک مرغ را به نیش می کشید وارد شد! از آنجا که دهنش پر بود با اشاره سر سلام کرد!
امام فرمود: "احمد، اکبروُ می گه شاه رفته و مملکت مال خودمونه!"
حاج احمد آقا ران مرغ را نشان داد و تایید کرد!
امام یک دفعه جوراب و نخ و سوزن را به هوا پرتاب کرد و به سمت من آمد و دو سه تا شیرینی برداشت و یکی را دهن من و یکی را هم دهن حاج احمد آقا چپاند و دیگری را هم خودش خورد و در حالیکه حرکات موزون انجام می داد به من گفت دستور بده یک وانت جوراب ابریشمی برایم بیاورند!

عرض کردم امام ما که در نظام اسلامی کسی را نداریم که جوراب ابریشمی بپوشد! امام با عصبانیت گفت: "چرا نداریم همین آقای خامنه ای!!" 

نظر امام در مورد پیروزی انقلاب؛ خاطره ای از اکبر هاشمی رفسنجانی

ساعت 4 صبح 23 بهمن ماه برای عرض تبریک پیروزی انقلاب خدمت امام رسیدم. اگر چه از ساعت 11 شب 22 بهمن پیروزی انقلاب قطعی شده بود اما از آنجا که می دانستم امام خسته هستند و خوابیده اند مزاحم نشدم.
عادت امام این بود که وقتی خوابشان می آمد بدون توجه به حضور مهمان و یا جلسه ای مهم می گفت من باید بخوابم بقیه موارد بماند برای بعد! و با وجود اینکه ما در اتاق ایشان بودیم لحاف و تشک را پهن می کردند و به همه می فرمودند: "برید گم شید بقیه اش بمونه برای بعد!"
نزدیک مدرسه رفاه مرحوم حاج احمد آقا را که سنگگ به دست؛ در حالیکه خلالی لای دندان داشتند و زیر لب آواز تلاوت می کرد دیدم!
با شادی گفتم: مژده! مژده! انقلاب پیروز شد!
برخلاف انتظار حاج احمد هیچ واکنشی نشان نداد و با بی اعتنایی گفت: نه بابا؟! حالا بخندیم یا برقصیم!
گفتم معلوم است از اخبار بی خبر هستید کجا بودید این موقع صبح؟
گفت: رفتم یه شکم سیر کله پاچه زدم تو رگ خیلی هوس کرده بودم! بعدش هم گیرم که خبر داشته باشم! به ما که قرار نیست چیزی بماسه! نهایت، اسم یه اتوبان قراره به اسمم باشه که اونم تازه اسم من نیست! "یادگار امام"! گور پدر همه تون! اون موقع که به سعید امامی واجبی خور دستور دادید دواهای من رو جابجا کنه تا از شرم راحت بشید انقلاب دیگه مال ما نبود! پس برو جلو بذار باد بیاد اکبر کوسه!
از این طرز رفتار احمدآقا اصلا خوشم نیامد! معلوم بود حالش خوش نیست چون چیزهای عجیب و غریب می گفت!
سراغ امام رفتم! خواب خواب بود! داد زدم امام انقلاب پیروز شد! امام در حالیکه چشمهایش از شدت بی خوابی سرخ شده بود بیدار شد و گفت: "ای لعنت بر هر چی انقلاب و رهبر و ملا ست! ای لعنت بر تو که نمی ذاری یه خواب راحت داشته باشم! اینجا مجبورم کرده اند به ازای هر فحشی که ملت بهم می دن یکبار بگم الله و اکبر خمینی رهبر! اینقدر گفته ام که حنجره ام پاره شده! تازه حسابش هم از دستم رفته بیرون! هفتاد و پنچ میلیون روزی 100 بار دارن فحش می دن! برو گم شو اکبرُو ولم کن!"
کم کم موهای بدنم داشت سیخ می شد! از مدرسه رفاه زدم بیرون و دیدم مردم به سرعت دنبال آخوندها و بسیجی ها و پاسدار ها هستند و هر کس که ریش دارد را از تیر چراغ برق آویزان می کنند!
آخوندی را دیدم که از ترس، داخل سطل زباله شهرداری شده بود! از پشت که دست به او زدم برگشت و دیدم که صادق خلخالی است! تمام صورت و دست و لباسش به خون آغشته شده بود! من را که دید گفت: " وایستا تو صف می خوام محاکمه ات بکنم! اعدام، ابد، اعدام، ابد و بعد خندید"
از دست او فرار کردم و چند زن و دختر و پسر جوان دنبالم افتادند! همه داد می زند انقلاب پیروز شده و نوبت محاکمه این کوسه ماهی رسیده! بگیرید و نذارید فرار کنه!
من را گرفتند و به دست جلاد دادند! جلاد که خواست گردنم رو بزنه یک نفر گفت دست نگهدارید! باید جفتش را هم بیاریم کنارش!
با ترس گفتم: جفت من دیگه کیه؟
جلاد نقابش را برداشت دیدم اسدالله لاجوردی است! گفت: "همین آقای خامنه ای!"
از شدت ترس خودم را خیس کردم! از پشت بدنم را تکان شدیدی دادند! از خواب پریدم و دیدم عفت است!

گفت: "اکبرُو خاک به سرت! دیگه همین مونده بود شبا جات رو خیس کنی! پاشو برو حموم همه جا رو به نجاست کشیدی! فردا یه دکتر هم برو این پروستاتت رو چک کنه نکنه سرطان داری! خاک به سرم! همین مونده بود که آخر عمری رسوای فامیل بشم که شوهرش شبا جاش میشاشه! سردار سازندگی رو باش که نمی تونه بره دست به آب! فکر کردی اینجا هم مجمع تشخیص مصلحت نظامه!"