Translate

۱۳۹۳ فروردین ۳, یکشنبه

ملت ایران هرگز نمی میرد!



زمستان رفت. بهار آمد و نوروز فرخنده فرا رسید و ایرانیان در هر گوشه جهان و از جمله اسرائیل این آئین باستانی را جشن گرفتند و شادی کردند – و ایرانی، اکنون که جشن را پشت سر گذاشته و پای به بهار نهاده، از خود می پرسد که چه روزها و هفته ها و ماه هایی در انتظار اوست.
ایرانی از خود می پرسد که فردا چه خواهد شد؟
دنیا پر از تلاطم و آشوب است. بوی جنگ و درگیری می رود. اوکراین به یک بحران بزرگ مبدل می شود. آیا جنگ سرد تازه ای در راه است؟
ولی ایرانی، بیشتر نسبت به آینده کشور خود و اقتصاد آن دلمشغولی دارد.
آیا گفت و گوهای اتمی به سرانجام نیک خواهد رسید و پرونده آن بسته خواهد شد و تحریم ها لغو خواهد گردید؟
گیرم که تحریم ها نیز لغو شود، آیا دستگاه رهبری کنونی می تواند اقتصاد ایران را مدیریت کند و آن را از لجنزاری که در آن دست و پا می زند بیرون آورد؟ بحران آنقدر عمیق است که ایران برای رهایی از معضلات اقتصادی به رهنمایانی بسیار ورزیده و صدها میلیارد دلار پول نیاز دارد.
آیا در سالی که آغاز کردیم نیز دزدی های کلان همچنان ادامه خواهد یافت و حتی بیشتر خواهد شد؟
آیا می توان نسبت به قطع غارت بیت المال خوش بین بود؟
بدون رسانه های آزاد و نترس، که دزدی ها را بر ملا کنند و بر فساد انگشت گذارند، چگونه می توان جلوی اختلاس ها را گرفت؟
آیا به یاد دارید روزنامه "سلام" چرا بیست و چند سال پیش توقیف شد؟
علتش افشای یک فقره دزدی حکومتی بود.
ولی اگر در آن دورانِ ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، روزنامه "سلام" از یک اختلاس چند ده میلیون تومانی پرده برداشت، امروز سخن از ده ها میلیارد تومان است.
تورم افزایش یافته؛ ولی تورم اختلاس ها بسیار بالاتر رفته است.
مردم ایران به هر سوی که نگاه می افکنند، جز فقر و مشقت و ناداری و محنت، جز سرکوب و ستم، جز فحشاء و اعتیاد چیز دیگری نمی بینند.
بسیاری از این نگون بختی ها به تحریم های بین المللی ارتباطی ندارد.
فساد و فحشاء و اعتیاد و سرکوب پیش از برقراری تحریم ها آغاز شده بود و اکنون همچنان ادامه دارد.
مردم ایران از خود می پرسند که چه هنگام از این کابوس دهشتناک بیدار خواهند شد؟
تا دیروز، ایرانی به طور نسبی انسانی خوشبخت بود – دست کم، رفاه زندگیش از مردمان بسیاری از کشورهای دور و نزدیک بیشتر بود.
پس چه شد که به این حال افتاد – و مهمتر آن که چگونه می تواند از این مصیبت به سلامت بیرون آید؟
بسیاری از ایرانیان می گویند که دشواری های زندگی و سرکوب و ستم رژیم، دیگر رمقی برای آنان باقی نگذاشته است که بتوانند به خیابان ها بریزند و سرنگونی رژیم را خواستار شوند.
مردمی که برای گذران زندگی خود و خانواده خویش باید از بامداد تا شامگاه تلاش کنند، و همیشه هشتشان گرو نه است، چه رمقی برایشان باقی می ماند که به تظاهرات اعتراضی بپردازد و برای برافکندن رژیم تلاش کند؟
مردم سرخورده همچنین می گویند که نبود رهبری شایسته و محبوب، اعتراض گسترده و مشترک از جانب آنان را غیرممکن می سازد.
به فرض امروز تظاهراتی در تبریز صورت گیرد و فردا در بندرعباس و پس فردا در تهران. رژیم همه آن ها را یکی پس از دیگری سرکوب خواهد کرد – و برای آن که اقدامات اعتراضی مردم در سراسر کشور همزمان و همآهنگ باشد، به یک دستگاه رهبری نیرومند نیاز است.
چگونه می توان در شرائط  اختناق کنونی یک چنین رهبری را پایه نهاد؟
آخوند روح الله خمینی ده ها هزار آخوند دیگر را در سراسر ایران تحت انقیاد خود درآورده بود و از نوفل لوشاتو در حومه پاریس هر دستوری می داد، توسط  این عاملانش در سراسر ایران به اجرا گذاشته می شد. امروز هیچ ساختار مشابهی وجود ندارد که اعتراض ها و اعتصاب های مردم را در یک مسیر واحد قرار دهد و آن ها را به یک قدرت عظیم مبدل سازد.
وانگهی، به دور و بر ایران بنگرید و بگوئید که کدام یک از انقلاب ها در سه چهار سال اخیر موجب پیروزی مردم و پایان گیری ذلت و محنت آنان شده است!
انقلاب در تونس؟
خیزش مردمی در مصر؟
برافتادن قذافی در لیبی؟
و یا ادامه کشتار در سوریه؟
بیش از یک صد و چهل و شش هزار نفر قربانی!
آنانی که در برابر هولوکاست یهودیان در جنگ جهانی دوم مهر سکوت بر لب زده بود، امروز نیز در برابر این فاجعه مردم سوریه ساکت نشسته اند و کشتار همچنان ادامه دارد!
و علی خامنه ای، که دوباره دهان آلوده خود را گشوده و وقوع جنایات آلمان هیتلری را نادرست خوانده، جنایات در سوریه را نیز به گردن مخالفان و معارضان رژیم بشار اسد می اندازد و مسئولیت حکومت مزدور دمشق را انکار می کند!
پس، ملت ایران، برای آینده خود چه امیدی می تواند داشته باشد؟
این زمستان سخت چه هنگام می رود و بهار آزادی و شکوفائی ملت ایران کی فرا می رسد؟
احساس می کنم که یأس و سرخوردگی بر ایرانیان بسیار مسلط  گردیده و آنان را از تلاش برای آینده ای بهتر باز دارد.
آیا باید این چنین باشد؟
ملت ایران پیشینه ای باستانی دارد.
از ملت های بزرگ منطقه و از تمدن های درخشان آن بوده و باقی مانده است.
آیا چنین ملتی می میرد؟
تحلیل می رود؟ گردیسی می شود؟
فرهنگش به وادی نسیان سپرده می شود؟
خیر، چنین ملت هایی هرگز نمی میرند.
ایران زنده بوده و ایرانی همیشه پاینده خواهد ماند.
فرهنگ ایران زمین، در کنار فرهنگ های پیشرفته دیگر، مشعل راه انسانیت بوده و خواهد ماند.
یآس و سرخوردگی بزرگ ترین دشمن انسان است و او را از تلاش و از دستآورد و پیروزی باز می دارد.
ملت کهنی چون ملت ایران چرا باید سرخورده و مأیوس باشد و امید خود را از دست بدهد؟
آیا وضع امروز از دورانی که عرب بر خاک پاک ایران پنجه انداخت و ایرانیان را کشت و می خواست فرهنگشان را هم نابود کند، بدتر است!
ایرانیان بر آن فتنه غالب آمدند و این فتنه را نیز بالاخره پشت سر خواهند گذاشت.
راه پیروزی آن است که مردم دست همکاری و همیاری به یکدیگر بدهند.
ایرانی، باید ایرانی را دوست داشته باشد و به او نیکی کند، از دروغ بپرهیزد و خدعه و نیرنگ را کنار گذارد.
ایرانیان مردمان گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک بوده اند و باید همانگونه بمانند.
روزی که مردم ایران به پا خیزند و با رژیم سرکوبگر درگیر شوند و حق خود را بطلبند، می توان انتظار داشت که بسیاری از کشورهای جهان نیز به حمایت آنان برخیزند.
اروپا از رژیم ایران دل خونی دارد و از رفتن آن شاد خواهد شد.
ایالات متحده از حکومت ایران بسیار دلگیر است و روزی که دریابد مردم ایران با عزم جزم در کار برانداختن این رژّیم هستند، انتظار می رود که به آنان دست یاری بدهد.
ایرانیان برون مرزی نیز می توانند در راه تلاش مردمان ایران زمین برای رسیدن به آزادی و نیک بختی، سهمی عمده ایفاء کنند.
میلیون ها نفر ایرانی در سراسر دنیا پراکنده هستند و به ویژه در کشورهای اروپایی و ایالات متحده و کانادا شمار آنان بسیار چشمگیر است.
این ها می توانند بر افکار عمومی و شیوه سیاسی دولت های کشورهایی که در آن ها زندگی می کنند تأثیرگذار باشند و از آنان بخواهند دست یاری را به سوی ایرانیان تلاشگر دراز کنند.
ایران به کمک ایرانیان برون مرزی سخت نیاز دارد.
سی و پنج سال از دزدیدن انقلاب و تسلط  آخوندها بر سرزمین ایران می گذرد. در تاریخ ملت ها این سی و پنج سال همانند یک لحظه در زندگی انسان هاست.
ولی برای کوتاه تر کردن این کابوس، ایرانیان باید دست اتحاد به یکدیگر بدهند، رهبری واحد به وجود آورند و تلاش ها را همآهنگ سازند.
بی تردید، رژیم در برابر چنین وضعی دوام نخواهد آورد.
زمستان رفته و سرما جای خود را به فصل بهار و زندگی دوباره طبیعت سپرده است. دعا کنیم که ملت ایران نیز به طبیعت و خوی باستانی خویش باز گردد، از آزادی برخوردار شود و به رفاه و نیک بختی برسد.
ولی کلید همه این ها در دست خود ایرانیان است و پایان بخشیدن به کابوس امروزی، به تلاش های فردای آنان ارتباط  دارد.
سال نو بر همگان پیروز باد!
اورشلیم : دوم فروردین ماه 1393 – 22 مارس 2014 


۱۳۹۲ اسفند ۲۵, یکشنبه

چهارشنبه سوری ، جشن یا جنگ؟!


کسانی که بخشی از سالهای عمر خود را در دوران پهلوی سپری کرده باشند به خوبی به یاد دارند که تفاوت بسیاری در نحوه برگزاری جشن ها و آیین های ملی در آن زمان و حال حاضر وجود دارد. در دوران پهلوی ، هدف از برگزاری جشن ها و آیین های ملی ، حفظ و ترویج سنت های اصیل ایرانی بود که از پیشینیان برای ما به یادگار رسید بود. به این منظور برنامه های و آموزش های متعددی در این زمینه تدارک دیده می شد تا ایرانیان از دلایل برگزاری این جشن ها و آیین ها مطلع شوند و نحوه اجرای صحیح آنرا نیز بیاموزند و به فرزندان خود منتقل کنند.
توده مردم نیز در هنگام شرکت در چنین جشنها و مراسمی ، ضمن رعایت سنن ، با شادی و پایکوبی از لحظه لحظه این جشن ها لذت می بردند و خاطرات خوشی در ذهنشان به یادگار می ماند.
متاسفانه پس از انقلاب اسلامی به دلیل مبارزه گسترده رژیم آخوندی با سنن و آیین های ایرانی ، بیشتر این جشن ها یا به فراموشی سپرده شد و یا به دلیل ناآگاهی مردم از دلایل برگزاری آنها ، مسیری انحرافی را طی کرد و تنها اسمی از آن بعنوان یک مراسم سنتی باقیماند. یکی از این مراسم زیبا و اصیل ایرانی ، جشن چهارشنبه سوری است که متاسفانه با نحوه برگزاری واقعی آن فاصله ها دارد.
از بین رفتن امید به زندگی و گسترش فرهنگ تهاجمی در بین مردم در اثر تبلیغ فرهنگ منحط عربی و نهادینه کردن خشونت در جامعه ، سبب شده است که فرهنگ شادی در ایران نابود گردیده و ایرانیان توانای شاد بودن و شادی کردن را از دست بدهند!
برگزاری جشن چهارشنبه سوری که در گذشته با شادی و پایکوبی و رقص و آواز همراه بود و خود دلیلی می شد بر گردهم آمدن خانواده ها برای تقسیم شادی ها تا یک شب به یاد ماندی را برای اعضاء خانواده رقم زند ، امروز تبدیل به صحنه جنگ و گریز بین جوانان و ماموران حکومتی شده است! علاوه بر آن عدم دسترسی مردم به وسایل محترقه و آتشبازی استاندارد و بی خطر که در تمامی کشورها رایج است ، موجب شده که کودکان و نوجوانان و جوانان به استفاده از مواد محترقه دست ساز و خطرناک روی آورند و این مسئله علاوه بر سلب آسایش و امنیت خانواده های شرکت کننده در این جشن ، جراحات و در مواقعی تلفاتی نیز به بار می آورد که خود من بارها شاهد آن بوده ام.
هر چند تلاش حکومت در تخریب پایه های فرهنگ ایرانی تا به امروز بی ثمر مانده است اما وظیفه تک تک جامعه ایرانی است که مانع انحراف چنین جشن هایی از مسیر چندین هزار ساله خود شوند. برگزاری صحیح این جشن ها علاوه بر حفظ  یک سنت و آیین ملی  نه تنها می تواند روحیه ساز و همراه با لحظات شاد برای ایرانیان باشد بلکه خود بهانه ایی است برای مبارزه با حکومت اسلامی که تلاش بسیاری بر جایگزین کردن رسوم ایرانی با فرهنگی دارد که تنها زنبارگی و خشونت و توحش اعصار تاریک را به همراه می آورد.